س: آیا نعمتی که سبب کبریایی وتفاخر گردد انسان باید حریص آن باشد ؟ مصداق : مدرک تحصیلی بالا
ج: در پاسخ به نکاتی توجه کنید :
1-از یک طرف روشن است که انسان مومن ازهر چیزی که عامل کبر و تفاخر باشد باید دروی گزیند زیرا موجب آسیب معنوی و خسران اخروی می گردد .
2- از طرفی کسب علم ودانش و ارتقای علمی و نیل به مدارج بالای علم و دانش و تخصص از نظر قران و روایات مطلوب و مورد ترغیب و تاکید فراوان است .
3- بنا بر این نمی توان گفت تنها به این دلیل که چیزی مانند ارتقای مدرج علمی موجب فخر و تکبر می گردد آن را رها کرد و یا از ان صرف نظر نمود زیرا این کار موجب رکود علمی و درجا زدن و محرومیت خود و جامعه از برکات علم و دانش می گردد .
4- در نتیجه راه معقول و منطقی و عملی ان است که انسان با بیماری فخر و کبر و عجب مبارزه کند و عوامل و علل ان را بشناسد تا پیشرفت علمی و اجتماعی و معنوی او عامل فخر و مباهات و کبر و عجب نکردد .
5- در مورد تفاخر به توضیح ذیل توجه کنید :
معنای لغوی تفاخر
تفاخر به معنای «خود ستایی» است. این خود ستایی می تواند از یک سرچشمه درست یا نادرست نشأت بگیرد. یعنی یک شخص به درستی دارد از خود تعریف می کند یا اینکه به دروغ خوبی هایی را به خود نسبت می دهد. تقریبا می توان گفت در هر دو صورت تفاخر و خود ستایی مضمون است. شیخ اجل سعدی می گوید:
به اندازه بود باید نمود
خجالت نبرد آنکه ننمود و بود
تفاخر در اعراب جاهلی
یکی از سنتهای حاکم بر اعراب پیش از اسلام تفاخر بوده است. آنها در گفتگوهای سیاسی و اجتماعی خود، در هنگام رقابت با حریف، از افتخارات خود نام میبردند و خود این عمل که یک جنگ تبلیغی روانی بود، با پیروزی یک طرف به پایان میرسید و داور این سخنان نیز غالباً با افکار عمومی بود.
تفاخر در اسلام
اسلام با این سنت به طور مشروط برخورد کرد؛ یعنی نه آن را به طور کلی نهی کرد و نه بر آن مطلقا مهر تایید زد بلکه گفت اگر این تفاخر برای خداست و بیرون کردن رقیب غیرخدایی از صحنه، در این صورت نوعی جهاد مقدّس تلقی میشود. اسلام افتخار به ارزش ها را اجازه داده است، نه تفاخر به امور واهی و بی اساس.
امام سجاد علیه السلام در مسجد اموی برای درهم شکستن تبلیغات مسموم امویان و نقشههای شوم یزید در آغاز خطبه خود در یک مفاخره صحیح الهی فرمود:«رسول خدا و علی مرتضی و جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا و حسنین همگی از خاندان ما هستند. مهدی، کشنده دجال، نیز از ماست.
تفاخر در میان مردم
برخى از مردم به خاطر مباهات و فخر فروشى مبتلا به غیبت مىشوند، یعنى براى اینکه اظهار وجود کنند و فضل و کمال خود را به رخ بکشند دیگران را کوچک مىشمارند و از آنان بدگویى مىکنند و با گفتن جملاتى از این قبیل که فلان کس چیزى نمىداند و چنین و چنان است با این هدف و انگیزه که خود را از او بهتر معرفى کند، به گفتن عیوب وى مىپردازد، ولى از این نکته غفلت دارد که این گونه برخورد علاوه بر اینکه نظر مردم را جلب نمىکند ممکن است عقیده آنها را نیز نسبت به او سست کند. این بیمارى (خودستایى و فخر فروشى) عامل بسیارى از گناهان کبیره مىتواند باشد که یکى از آنها غیبت است. از این رو قرآن کریم و ائمه معصومین -علیهم السلام- به شدت با آن برخورد کرده و آن را مورد نکوهش قرار دادهاند که به طور اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم:
خودستایى از نظر قرآن
قرآن کریم دستور مىدهد هیچگاه انسان نباید خود را تزکیه و از دیگران بدگویى کند، زیرا هیچ کس از درون دیگران با خبر نیست، آنجا که مىفرماید:
... فَلا تُزکُّوا أنْفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى (سوره نجم، آیه32) خودستایى نکنید چرا که او پرهیزکاران را بهتر مىشناسد.
و در جاى دیگر مىفرماید:
ألَمْ تَرَ إلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّى مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا (سوره نساء، آیه42) آیا ندیدى آنهایى را که خودستایى مىکنند؟ (این خودستاییها ارزش ندارد) بلکه خدا هر کس را که بخواهد مىستاید و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.
پس انسان باید از خودستایى و تزکیه نفس بپرهیزد و هیچگاه خود را از عیوب و نقایص پاک و منزّه نشمارد، که این، کار شیطان و شیوه متکبّران و نابخردان است.
خودستایى در روایات
در احادیث اسلامى نیز خودستایى به طور جدّى مذمّت شده است که به چند مورد اشاره مىکنیم.
حضرت على - علیه السّلام- متّقین را این گونه توصیف مىکند:
لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر، فهم لأنفسهم متّهمون، و من أعمالهم مشفقون، إذا زکّى أحد منهم خاف ممّا یقال له فیقول أنا أعلم بنفسى من غیرى، و ربّی أعلم بی منّی بنفسى. اللّهمّ لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعلنى أفضل ممّا یظنّون و اغفر لی ما لا یعلمون ... .
(پرهیزکاران) از اعمال خویش به اندک خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمىبینند. آنان خویشتن را متّهم مىسازند و از کردار خود بیمناکند (که مبادا مورد قبول خداوند نباشد). هرگاه یکى از آنها ستوده شود، از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگوید: من از دیگران نسبت به خود داناترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است. پروردگارا مرا بهتر از آنچه آنها گمان مىکنند قرار ده و گناهانى را که نمىدانند بیامرز...
و در ضمن نامهاى که به معاویه بن أبی سفیان نوشت مىفرماید:
و لولا ما نهى اللّه عنه من تزکیه المرء نفسه لذکر ذاکر فضائل جمّه تعرفها قلوب المؤمنین و لا تمجّها اذان السّامعین... .
... اگر نه این بود که خداوند نهى کرده است که انسان خویشتن را بستاید، فضایل فراوانى را (درباره خود) بر مىشمردم که قلوب مؤمنان با آن سابقه آشنایى دارد و گوش شنوندگان آن را بیگانه نمىشمارد...
و در جاى دیگر فرمود:
أقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. زشتترین سخن درست مدح و ثناى انسان نسبت به خویشتن است.
به هر حال، انسان نباید خود را از دیگران برتر بداند بلکه وظیفه دارد دیگران را از خود بهتر بداند .
آن گونه که حضرت على بن موسى الرضا - علیه السّلام- در ضمن حدیثى فرمود:
العاشره و ما العاشره قیل له ما هی قال علیه السّلام لا یرى أحدا إلا قال: هو خیر منّى و أتقى، إنّما النّاس رجلان: رجل خیر منه و أتقى و رجل شرّ منه و أدنى، فإذا لقى الّذى شرّ منه و أدنى قال لعلّ خیر هذا باطن و هو خیر له و خیرى ظاهر و هو شرّ لی و إذا راى الّذى هو خیر منه و أتقى تواضع له لیلحق به فإذا فعل ذلک فقد علا مجده و طاب خیره و حسن ذکره و ساد أهل زمانه.... (عقل هیچ مسلمانى کامل نمىشود مگر اینکه ده خصلت در او باشد) سپس فرمود: آیا مىدانید دهمین (خصلت) کدام است؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: هیچ کس را ننگرد مگر اینکه بگوید او از من پرهیزکارتر است. همانا مردم (دو دستهاند): گروهى که از او بهتر و پرهیزکارتر، و گروهى که از او بدتر و زبونترند.
پس، هرگاه کسى را ببیند که از او پستتر است بگوید شاید درونش بهتر باشد و آن بهتر بودن باطن براى او بهتر است و خوبى من ظاهر است و شاید این ظاهر خوب در واقع به ضرر من باشد، و هرگاه کسى را ببیند که بهتر و با تقواتر از او باشد در برابرش فروتنى کند تا به او برسد، و هنگامى که این گونه رفتار کند عزّت و احترامش بالا مىرود و نامش به نیکى برده مىشود.
خلاصه هرگز نباید انسان به بهانه تزکیه خویش (که خود این تزکیه نیز از نظر اسلام نکوهیده است) از دیگران بدگویى کند و ناگفته پیدا است کسانى که از طریق مباهات، دیگران را تحقیر مىکنند باید بدانند که ممکن است در اثر غیبت آنان عدّهاى به شخص غیبت شونده بد بین شوند. لکن غیبت کننده علاوه بر اینکه براى جلب رضایت مردم ارزش و فضیلت خود را نزد خدا از دست مىدهد در روز قیامت نیز مردم نمىتوانند او را از غضب الهى نجات دهند.
منابع: بحار الانوار، ج 45، ص 137.