ولایت تکوینی
برخی چنین تلقی می کنند که مقام ولایت تکوینی ( که جزء باورها و اعتقادات قطعی شیعه است) موضوعی در حد" غلو " بوده و مقام فوق بشری و نیمه خدایی برای بشر قائل شدن است, و با اصل اوّلی اسلام یعنی " توحید" تناقض دارد. ( پاسخ از کتاب شش مقاله- ولاء ها و لایتها- استاد مطهری)
ولایت تکوینی؛ولاء تصرف
ولاء تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است و نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده است.این نوع ولایت مربوط به استعدادهای نهفته ی انسان و در واقع کمال بالقوه ی انسانی است که قابلیت به فعلیت رسیدن را دارد و از طرفی مربوط است به رابطه ی انسان با خداوند متعال.مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی می رسد و به معنویتی می رسد که "قافله سالار معنویات و مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال "و "حجت زمان" می شود.زمین هرگز از وجود چنین ولیی خالی نخواهد شد.صاحب این نوع ولایت احاطه بر عالم انسانی دارد و ارواح و ضمائر دیگران را تحت تسلط می گیرد و شهید بر اعمال دیگران است.
مقام ولایت تکوینی حقیقتی غیر از نبوت و امامت و خلافت است.از دیدگاه شیعه , در هر زمان « انسان کامل» که نفوذ غیبی بر جهان و انسان دارد,و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او « حجت» است.
اما ولی بودن هرگز به معنی یار و یاور خداوند بودن و یا حتی ابزار خداوند بودن نیست و نسبت مخلوق به خالق جز مخلوقیت و مربوبیت نیست. آنچه ملائکه انجام می دهند یا آنچه در شان حجت خدا است بعنوان ولایت تکوینی و تصرف در قلوب , منافات و تضادی با دید توحیدی شیعه ندارد.خداوند در عین اینکه فرموده: الله یتوفی الانفس حین موتها (زمر 42) باز فرموده : قل یتوفکم ملک الموت الذی وکِّلَ بکم(سجده11) و در عین اینکه خداوند خود را "حفیظ" بر همه چیز معرفی می کند( هود57), می فرماید: و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا. همانطور که ملائکه در نظام هستی مامور بر نزول باران, نگه داشتن و استواری کوهها, رساندن رزق و بلکه غم و شادی به بندگان, ... هستند؛ ولیّ خدا نیز که از نظر سعه ی وجودی بالاتر از ملائکه است, واسطه ی فیض الهی می باشد .چنین انسانی , مبدأ میل و اراده اش هوسها و میلهای خودسر نبوده بلکه, انبعاث اراده اش با تحریکی درونی و اشاره ای غیبی است.مسئله ی "ولایت تکوینی " موضوعی است که در حوزه ی تقرب به خداوند مطرح است همه ی موجودات , و بخصوص انسان به حکم انا لله و انا الیه راجعون بسوی خداوند بازگشت دارند و انسان به حکم مرتبه ی وجودی خود این بازگشت را باید با طاعت و عمل اختیاری و انجام وظیفه انجام دهد که با پیمودن طریق طاعت پروردگار واقعا مراتب قرب و درجات قرب پروردگار را طی می کند ؛ یعنی از مرحله ی حیوانی تا مرحله ی فوق ملک را می تواند عبور کند.
بی شک شرک یا توحیدی بودن یک موضوع چیزی نیست که میل و اراده ی ما آن را تعیین کند , که هر چه را خواستیم شرک و هر چه را خواستیم توحیدی بدانیم.بلکه توحیدی بودن و یا شرک بودن یک موضوع معیارهای بسیار دقیق قرآنی و برهانی دارد.
مسئله ی ولایت تکوینی یکی از مسائل مربوط به « انسان» و « استعدادهای انسانی» است و قرآن کریم به موضوع انسان و استعدادهای انسانی او اهمیت فراوان می دهد.
مقصودمان از تقرب 1. این که خدمتگزار در اثر خدمتش در روحیه ی مخدوم خود تاثیر گذاشته و او را از خود راضی یا راضی تر نموده و در نتیجه از این پس مخدوم بیش از گذشته به او عنایت خواهد کرد. این نوع از قرب و نزدیک شدن برای انسان در رابطه با امام خود معنادار است. 2. اما در مورد قرب انسان به پروردگار باید دقت نمود؛خداوند متعال دچار تغییر حالت نمی شود بلکه قرب بنده به حق سبب خشنودی پروردگار است و مقصود , آثار رحمت و عنایت حق است که به بنده می رسد.در تکمیل بحث ذکر حدیثی از امام باقر علیه السلام جای تامل و بهره برداری دارد: ابوخالد کابلی روایت کرد که از امام درباره ی این آیه سوال کردم: فامنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا.(تغابن 8 ) امام ضمن توضیح این آیه فرمود: والله یا اباخالد لَنورُ الامام فی قلوب المومنین اَنوَرُ من الشَّمسِ المُضیءةِ بِالنهار.(اصول کافی- باب الائمه نور الله) بخدا سوگند- ای اباخالد- که نور امام در دل مردم با ایمان که تحت نفوذ و سیطره ی معنوی او هستند , از نور خورشید در روز روشن تر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
صبر همراه با بصیرت مفتاح فرج
( کلام رهبر در آیینه ی قرآن کریم)
از نکات مهم و مورد تاکید مقا م معظم رهبری در سخنرانی هفتم تیر 90 که در جمع قضات ایراد فرمودند" تاکیدمجدد بر صبر و استقامت توام با بصیرت بود" . فرمودند:
هرگاه ملتى، جماعتى، فردى در مقابل یک محنتى که بر آن جمع یا بر آن فرد یا بر آن ملت وارد می شود، صبر و بصیرت به خرج داد، آن محنت براى او تبدیل می شود به نعمت. راز پیروزى حق، پیروزى کلمهى حق، انتشار حق، انتشار توحید در طول تاریخ در میان بشر همین نکته است
انبیاى عظام الهى، و در مواردى ملتهائى که تحت حاکمیت این بزرگان بودند، این همه محنت را تحمل کردند؛ باید در طول تاریخ نامى از پیام پیغمبران نمانده باشد؛ باید فکر آنها، ایدهى آنها، راه آنها در زیر تندباد حوادث تلخ بکلى نابود شده باشد، در هم پیچیده شده باشد، از بین رفته باشد. شما مىبینید بعکس است؛ یعنى هرچه تاریخ جلوتر آمده، پیام نبوت ها در میان مردم، در افکار مردم، زندهتر شده است. رازش همین نکته است: صبر و بصیرت در مقابل محنتها.
و درسی را که حضرت آقا بر آن تاکید نمودند این بود که:
" پس این اصل را ما از حادثهى هفتم تیر به یاد داشته باشیم که هرگاه محنت و سختىاى که بر ما تحمیل می شود، با صبر ما، با استقامت ما، با بصیرت ما مواجه شود، آن محنت تبدیل می شود به نردبانى براى عروج، براى ارتقاء و براى پیشرفت؛ و شد، انشاءالله بعد از این هم خواهد شد."
با دقت و تامل در داستانهای انبیاء الهی که در قرآن کریم ذکر شده است انواع بلاها و سختی ها را می توان برای امتهای پیشین فهرست نمود که هر یک درسی بزرگ است. از این میان شاید از سخت ترین بلاها و شدایدی که بیش از سایرین صبر و استقامت توام با بصیرت را به تصویر کشیده است مربوط به قوم حضرت موسی علیه السلام و سحره ی فرعون باشد.
گذری بر روایتگری قرآن کریم از صبر و استقامت در قوم حضرت موسی علیه السلام
حضرت موسی تربیت شده ی خداوند و برای خداوند است : وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی (41 طه)
ماموریت حضرت موسی و هارون مواجه شدن با فرعون و دعوت او به توحیداست :
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (طه 43)
چگونگی برخورد ها و نحوه ی گفتگو را خداوند ,خود به پیامبرش می آموزد :
فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (طه 44)
انجام هر امر مهمی نیاز به پشتوانه و دلگرمی دارد پس خداوند نیز پیامبرش را برای این کار بزرگ دلگرمی می دهد: قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى (طه46)
در مبارزه با ساحران نگرانیی بر دل موسی از عدم اقبال مردم به معجزه الهی و غلبه ی ساحران ایجاد می شود: فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى (67طه)
وخداوند است که تسکین دهنده است : قلنا لا تخَف انَّک انتَ الاَعلی
در این مبارزه ,حق بر باطل غلبه یافته و ساحران از شدت حیرت در مشاهده ی حق بودن معجزه ی پیامبر به زمین فرو افتاده سجده می کنند و ایمان می آورند
فغُلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین. فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (46) قالوا امنا برب العالمین.
تهدید به سخت ترین انواع شکنجه ها و بلاها , مجازاتی است که فرعون برای جرم ایمان آوردن ساحران که اینک اهل ایمان هستند تعیین می کند:
فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى ( طه : 72)
قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (اعراف127)
گفت پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را ( رفع حیا نموده) و نگه خواهیم داشت که ما بالا دست آنهاییم و نیرومند.
اهل ایمان چون ایمانشان از روی یقین و دریافت قلبی و فطرت است بدون اضطراب و بلکه با بصیرت و یقین پاسخ هایی می دهند اینچنین:
قالُوا انا اِلی ربنِّا منقَلِبون.وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ (اعراف 126)
عبارت دوم (و توفنا مسلمین) تصریح دارد بر اینکه سختی ها و ناملایمتها قدرت به زانو در آوردن انسان را دارد و لذا برای حفظ ایمان نیز تا آخرین لحظه باید به خدا پناه برد. و کم نبوده اند مصادیقی که پایان کارشان بخیر و سعادت نبوده و از شدت سختی ها از دایره ی حق خارج شده اند.
شجاعت عجیب ساحران در برابر فرعونی که ادعای « انا ربکم الاعلی » دارد و ایچنین دلهای مطمئن و عزم های راسخ و ایمانهای ثابت و آماده برای انواع بلاها مایه شگفت و بلکه درس آموز است.معلومات پایدار و حالات روحی و انقلاب یکباره ی این گروه بسی جای دقت و درس آموزی دارد.شاید در میان نمونه هایی که از شداید اقوام در قرآن کریم یاد شده موردی به سختی امتحان آنها نتوان یافت. علاوه بر اینکه داستان ایمان مثال زدنی آسیه همسر فرعون و شکنجه ها ی طاقت فرسای این زن نمونه ی اسلام نیز مربوط به همین قوم است.
و این نیست مگر هماهنگی دین با فطرت آدمیان که اگر بیدار شوند لشکری خواهند ساخت از سربازان خدا که حق را یاری می نمایند.
عاقبت این صبر عظیم که همراه با ایمان و بصیرت قلبی بود چنین است:
پس از توصیه های حضرت موسی به قوم با ایمان برای صبر و استقامت :
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (اعراف 128)
و پشت سر گذاردن بلاها و سختی های متعدد که برای آنها پیش آمد و در آیات قرآن بخصوص سوره مبارکه اعراف آیات 128 به بعد قابل پی گیری است ) عاقبت صبر و استقامت ایشان مفتاح فرج و نجات و رهایی بود :
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (الاعراف 137)
فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (72طه)
هرچه می خواهی بکن تو فقط به زندگی این دنیای ما ضربه می زنی.
ودر سوره شعرا آیه 50 گفتند:
قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ : اینکه تو ما را به دار هم بیاویزی برای ما ضرری ندارد زیرا ما در مقابل این عذاب صبر می کنیم و بسوی پروردگار خود باز می گردیم.
ساحران که دشمنان چند لحظه پیش موسی بودند اکنون خود از اهل ایمان و بلکه یاری کننده و مبلغ نبی خدا شده اند.بدترین شکنجه از نوع قطعه قطعه شدن اعضاء بدن و بر چوبه ی دار کشیده شدن و همچنین تهدید به کشتن فرزندان و آزار و شکنجه و رفع حیا از زنان و دختران امتحاناتی است بر این امت.
و با کمال دلیری و صبر به درگاه الهی استغاثه می کنند: ربنا افرغ علینا صبرا و توفنا مسلمین. در این آیه کریمه صبر به آب و ریختن آن به حالت لبریز از خداوند طلب شده است به این معنا که : خود دل های ما را لبریز از صبر نما . پس مراتب صبر را انسان باید از خداوند استمداد کند(المیزان ج 15 ص 388)
نیم نگاهی به درجات بهشت و جایگاه تشکر از خداوند خداوند در سوره دخان آیات 51 تا 57 به وصف متقین که وارد بهشت شده اند می پردازد و می فرماید : إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ * فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ * کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ * یَدْعُونَ فِیها بِکُلِّ فاکِهَةٍ آمِنِینَ *لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ * فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ پرهیزکاران در جایگاه امن و امانى هستند. در میان باغها و چشمه ها. آنها لباسهایى از حریر نازک و ضخیم مى پوشند، و در مقابل یکدیگر مى نشینند. اینچنینند بهشتیان، و آنها را با حور العین تزویج مى کنیم. آنها هر نوع میوه اى را بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد، و در نهایت امنیت به سر مى برند. هرگز مرگى جز همان مرگ اول (که در دنیا چشیده اند) نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى کند. این فضل و بخششى است از سوى پروردگارت، و این پیروزى بزرگى است.بهشت داراى درجه ها و رتبه هایى است که برخى بر برخى دیگر برترى دارد، و داراى جایگاه هایى است که از یکدیگر متمایزند... از این سخن به روشنى به دست مى آید که اهل بهشت همه در یک پایه نیستند، بلکه بر اساس اعتقاد و عمل و فکر، داراى پایه ها و مراتب و درجات گوناگون مى شوند، گروهى در بالاترین رتبه هاى بهشت، و گروهى دیگر در پایین ترین رتبه هاى آن، و گروهى نیز در میانه این دو دسته قرار دارند و این گروه نیز خود داراى درجات گوناگون مى باشند. چنانکه امام علیه السلام درباره فضیلت جهاد و مجاهدان فرمود:فان الجهاد باب من اءبواب الجنة، فتحه الله لخاصة اءولیائه... امیر مومنان به امام مجتبى (علیهم السلام)فرمودند: و بدان که درجات بهشت بشماره آیات قرآنست، پس چون روز قیامت فرا رسد، بقارى قرآن میگویند: «بخوان و صعود کن، پس بعد از پیمبران و صدیقین بلندمقامتر از او در بهشت وجود نمیدارد» با تامل در این کلام امیرمومنان علی علیه السلام و سایر احادیثی که پیرامون درجات بهشت به ما رسیده است درمی یابیم که شاید اینکه تلاوت هر آیه پیمودن درجه ای از درجات بهشت است از این وجه باشد که هر آیه خود شامل دستوری از دستورات الهی است و عمل به آنها هر کدام درجاتی را برای انسان به همراه دارد. بطور مثال در حدیث معصوم علیه السلام آمده است
پس به راستى که پیکار در راه خدا دروازه اى از دروازه هاى بهشت است که خداوند آن رابراى دوستان مخصوص خود گشوده است ظاهرا مقصود امام علیه السلام از دروازه همان جایگاه و درجه و رتبه ارزش و عظمت نعمت ها است، و گرنه تنها ورود از یک دروازه نمى تواند ملاک ارزش باشد. بنابراین، مقصود از دروازه هاى بهشت، درجات بهشت است، و دروازه جهاد، درجه اى از بهشت است که ویژه دوستان مخصوص خداوند است و آنان همان رزمندگان راه خدا هستند.
امام صادق علیه السلام فرمودند : لا نقول درجة واحدة، إنّ اللَّه یقول: «درجات بعضها فوق بعض ، إنّما تفاضل القوم بالأعمال:
نمىگوییم همه یک مقام و یک درجه دارند، زیرا که در کلام خدا است: «درجات بعضها فوق بعض درجهها و مقامهایى است (در آخرت)، برخى بالاتر از برخى دیگر». و تفاوت درجات مردمان- تنها و تنها- به اعمال است.
پس با وجود این همه درجات و مراتب در بهشت همه ی بندگان مطیع خداوند می توانند امیدوار باشند که در فردوس برین جایگاهی خواهند داشت و بر یکدیگر تقدم و تاخرمرتبه دارند .
وجه دیگر این سخن را نباید غفلت نمود که سقوط و تنزل تا حد بهائم و بلکه پایین تر از آنها نیز برای انسان امکان پذیراست؛ که از آن جمله است ترک تشکر از پروردگار. امام سجاد علیه السلام در دعای اول صحیفه که در موضوع حمد الهی است هشدار داده اند:
وَلوکانوا کذلِک لَخَرَجوا مِن حدود الاِنسانیَّة الی حدِّ البهیمیَّة فکانوا کما وصفَ فی محکم کتابه : اِن هُم الا کَالانَعام ِبل هم اضلُّ سَبیلا.
و اگرچنین می شدند ( حمد و ستایش الهی را بجای نمی آوردند ) از مرز انسانیت به مرز حیوانیت خارج می شدند و آنگونه می گشتند که خدای متعال در کتاب محکم خود توصیف فرمود: آنان جز به چهارپایان نمی مانند بلکه از چهارپایان هم گمراهترند – اعراف 73
از سپاسگزارى نعمت این است که بواسطه او هیچ کس قدرت معصیت خدا را پیدا نکند و کسى را بر انجام گناه یاری نکند وبزرگان فرموده اند سپاسگزارى مردم عوام براى خوراک و پوشاک است ولى سپاسگزارى بندگان خاص درگاه خدا بر آن چیزی است که صلاح و رضاى خدا در آنست چه سختى و چه آسایش و راحتى.
مقام اخلاص: درحدیث قدسی است که خداوند به حضرت موسى فرمود: تا کنون عمل خالصى انجام دادهاى؟ گفت: آرى نماز خواندهام، روزه گرفتهام و ذکر گفتهام فرمود: نمازت جواز عبور از پل صراط است، و روزه سپر از آتش، و ذکر موجب ترفیع درجات در بهشت؛ پس همه براى خودت بوده. موسى گریست و عرض کرد: خداوندا! کارى به من بیاموز که فقط براى تو باشد، خطاب شد: ستمدیدهاى را یارى کردهاى؟ برهنهاى را پوشاندهاى؟ تشنهاى را سیراب نمودهاى؟ به عالمى احترام کردهاى؟ اینها اعمال خالص است (منبع: نصایح احمد جنتی- فصل اول موعظههاى خداوند متعال- ص : 109)
مقام سپاس و تشکربنده از پروردگار
روایت شده خدا بحضرت داود پیغمبر وحى فرستاد که سپاسگزارى کن مرا بطورى که حق نعمت مرا ادا کنى.
سپس داود عرضکرد: خدایا چگونه ترا سپاسگزارى کنم که حق سپاسگزارى تو ادا شود در صورتى که خود آن سپاسگزارى نعمتى از نعمتهاى تو است که باز احتیاج به سپاسگزارى دارد؟ خطاب رسید: بهمین کلامت حق سپاسگزارى مرا ادا کردى.
زیرا فهمیدى که این هم از ناحیهى من است
داود عرضکرد: پروردگارا آدم را پدر پیامبرانت قرار داد و فرمان دادى که فرشتگانت او را سجده کنند او چگونه حق سپاسگزارى و شکرت را ادا کرد؟
خطاب رسید که آدم اقرار و اعتراف کرد که تمام اینها از طرف من است همان اقرار آدم باینها حق شکر مرا ادا کرد و براى بنده سزاوار است که در هنگام سختى و بلاها خدا را مانند زمان نعمتها و راحتىها سپاسگزارى کند.
(منبع: ارشاد القلوب-ابن شعبه حرانی -ترجمه رضایى، ج1، ص: 294)
بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیّت استقبال از دو فرشته نگاهبان بر اعمال
اگر مسلمان بوده و به قرآن باور داشته باشى، یقینا در دل خویش به فرمایش خداوند- جلّ جلاله- اعتقاد داشته و آن را تصدیق مىکنى، آنجا که مىفرماید
إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ، کِراماً کاتِبِینَ - براستى که بر شما نگاهبانانى گمارده شده، بزرگوارانى که [اعمال شما را] مىنویسند.
و خود را مهیّاى استقبال از آن دو فرشته مىکنى، همان گونه که خود را براى ورود پیک پادشاهان دنیا- که از بندگان خداوند و پادشاه عالمیانند- آماده مىکنى، و در دل به ورود و حضور آن دو چنان اهمیّت مىدهى که به وسیله آن مىتوان بر تصدیق تو به سرور فرستادگان خدا صلّى اللَّه علیه و آله رهنمون شد، زیرا برخى از بندگان عارف خداوند- جلّ جلاله- با اسبابى که به عبارت و بیان نمىتوان آن را دریافت، از وقت حضور و باز گشت آن دو فرشته در شام و صبح آگاه مىگردند،
کیفیّت ملاقات و سلام به دو فرشته نگاهبان بر اعمال
اینک مىگویم: هرگاه سرخى آفتاب از افق مشرق و وقت حضور دو فرشته شب - بر اساس روایات منقول رسید، اگر آن را از طریق مراحم ربّانى در نیافتى، همانند آغاز روز بر آن دو سلام بگو، و خداوند- جلّ جلاله- را گواه بگیر، و آن دو را بر آنچه که دو فرشته روز را بر آن شاهد گرفتى، شاهد بگیر.
در روایت آمده که علىّ علیه السّلام هماره وقتى شب فرا مىرسید، مىفرمود
«مرحبا باللّیل الجدید، و الکاتب و الشّهید، اکتبا: بسم اللَّه.»
- خوش آمد شب نو و دو فرشته نویسنده و گواه. بنویسید: «به نام خدا.» سپس ذکر خداوند- عزّ و جلّ- را مىگفت و اگر خواستى، سلام بر آن دو را به بعد از نماز مغرب تأخیر بیانداز که این نیز در بعضى از روایات نقل شده است
بلکه اگر خداوند- جلّ جلاله- بخواهد مىتواند تو را نیز از آن آگاه گرداند تا اینکه به روشنى آن را بدانى ،
ولى اگر در آغاز شب و یا روز، نسبت به آن دو فرشته اهمّیتى در دل خویش احساس نکردى، بدان که مسلّما از لحاظ دین، یقین، قلب و باطن مریض هستى، پس براى درمان دین و عقل خود دست توسّل به خداوند- جلّ جلاله- بزن
و مبادا بگویى: من با فلانى و فلانى بوده و شبانه روز با آنها مصاحبت نمودهام، ولى ندیدهام که آنان نسبت به این دو فرشته اهتمام و توجّه داشته و ارزشى براى آنها قایل باشند؛ زیرا اگر به کتاب و رسول خدا باور داشته باشى، به اهل غفلت التفات نکرده، و به آنان اقتدا ننموده، و تنها به آنچه که عقلا و نقلا ثابت است عمل مىکنى؛ چرا که بیشتر مردم در این زمانه در غفلت هولناکى هستند، ولى خداوند- جلّ جلاله- به آنان لطف فرموده و با عنایاتى که خود شایسته آن است غفلت آنان را جبران نموده است
نحوه سپردن اعمال قضا شده به فرشتگان
اینک مىگویم: وقتى برخى از دعاها و عبادتهاى روز تا فرا رسیدن شب را فراموش مىکنم، آنها را انجام داده و قضا مىکنم و بر دو فرشته شب سلام گفته و آن دو را به خداوند- جلّ جلاله- سوگند مىدهم که هنگام نوشتن آنچه که تدارک نموده و قضا کردهام، از خداوند- جلّ جلاله- بخواهند که به دو فرشته روز اطّلاع دهند که آن را در جاى خود از عمل روز بنویسند؛ و همچنین وقتى بعضى از عبادات شب را فراموش مىکنم، در روز آن را تدارک نموده و از دو فرشته روز درخواست مىکنم که به دو فرشته شب اطّلاع دهند که آن را در جاى خود بنویسند، تا جاى آن خالى نماند .
(منبع: سید ابن طاووس - فلاح السائل و نجاح المسائل، فصل ثالث و العشرون ص: 227 – و کتاب ادب حضور ص 411 )