به دیگران نیکى کن ، همانگونه که خواهى که به تو نیکى کنند . آنچه از دیگران زشت مى دارى از خود نیز زشت بدار . آنچه از مردم به تو مى رسد و خشنودت مى سازد ، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد . آنچه نمى دانى مگوى ، هر چند ، آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه نمى پسندى که به تو گویند ، تو نیز بر زبان میاور و بدان که خودپسندى ، خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى . سخت بکوش ، ولى گنجور دیگران مباش . و چون راه خویش یافتى ، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش .
و بدان ، که در برابر تو راهى است ، بس دراز و با مشقت بسیار . پیمودن این راه را نیاز به طلب است ، به وجهى نیکو . توشه برگیر بدان مقدار که تو را برساند ، در عین سبک بودن پشتت از بار گران . پس بیش از توان خویش بار بر پشت منه که سنگینى آن تو را بیازارد . هرگاه مستمند بینوایى را یافتى که توشه ات را تا روز قیامت ببرد و در آن روز که روز نیازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد ، چنین کسى را غنیمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش مدد رسان ، اکنون که بر او دست یافته اى ، بسا ، روزى او را بطلبى و نیابى . و نیز غنیمت بشمر کسى را که در زمان توانگریت از تو وام مى طلبد تا در روز سختى به تو ادا کند .
و بدان ، که در برابر تو گردنهاى است بس دشوار . کسى که بارش سبکتر باشد درگذر از آن ، نیکو حالتر از کسى باشد که بارى گران بر دوش دارد . و آنکه آهسته مى رود ، از آنکه شتاب مى ورزد ، بدحالتر بود . جاى فرود آمدن از آن گردنه یا بهشت است یا دوزخ . پس ، پیش از فرود آمدنت ، براى خود پیشروى فرست و منزلى مهیا کن . زیرا پس از مرگ ، خشنود ساختن خداوند را وسیلتى نیست و راه بازگشت به دنیا بسته است .
و بدان ، که خداوندى که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست ، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطایت کند و از او آمرزش طلبى تا بیامرزدت و میان تو و خود ، هیچکس را حجاب قرار نداده و تو را به کسى وانگذاشت که در نزد او شفاعتت کند و اگر مرتکب گناهى شدى از توبه ات باز نداشت و در کیفرت شتاب نکرد . و چون بازگشتى سرزنشت ننمود و در آن زمان ، که در خور رسوایى بودى ، رسوایت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و به سبب گناهى که از تو سرزده به تنگنایت نیفکند و از رحمت خود نومیدت نساخت . بلکه روى گردانیدن تو را از گناه ، حسنه شمرد . و گناه تو را یک بار کیفر دهد و کار نیکت را ده بار جزا دهد . و باب توبه را به رویت بگشود . چون ندایش دهى ، آوازت را مى شنود و اگر براز سخن گویى ، آن را مىداند . پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و غم خود به نزد او شکوه نماى و از او چاره غمهایت را بخواه و در کارهایت از او یارى بجوى و از خزاین رحمت او چیزى بطلب که جز او را توان عطاى آن نباشد ، چون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشایش در روزى .
خداوند کلیدهاى خزاین خود را در دستان تو نهاده است ، زیرا تو را رخصت داده که از او بخواهى و هر زمان که بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشایى و ریزش باران رحمتش را طلب کنى . اگر تو را دیر اجابت فرمود ، نومید مشو . زیرا عطاى او بسته به قدر نیت باشد . چه بسا در اجابت تأخیر روا دارد تا پاداش سؤال کننده بزرگتر و عطاى آرزومند ، افزونتر گردد . چه بسا چیزى را خواستهاى و تو را ندادهاند ، ولى بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان به تو دهند . یا صلاح تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند . چه بسا چیزى از خداوند طلبى که اگر ارزانیت دارد تباهى دین تو را سبب شود . پس همواره از خداوند چیزى بخواه که نیکى آن برایت برجاى ماند و رنج و مشقت آن از تو دور باشد . نه مال براى تو باقى ماند و نه ، تو براى مال باقى مانى .
و بدان ، که تو را براى آخرت آفریده اند ، نه براى دنیا . براى فنا آفریده اند ، نه براى بقا و براى مرگ آفریده اند ، نه براى زندگى . در سرایى هستى ناپایدار که باید از آن رخت بربندى . تنها روزى چند در آن خواهى زیست . راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستى . مرگى که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر . در پى هر که باشد از دستش نهلد و خواه و ناخواه او را خواهد یافت . از آن ترس ، که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشى ، به این امید که زان سپس ، توبه خواهى کرد . ولى مرگ میان تو و توبه ات حایل شود و تو خود را تباه ساخته باشى .
اى فرزند ، فراوان مرگ را یاد کن و هجوم ناگهانى آن را به خاطر داشته باش و در اندیشه پیشامدهاى پس از مرگ باش . تا چون مرگ به سراغت آید ، مهیاى آن شده ، کمر خود را بسته باشى ، به گونه اى که فرا رسیدنش بناگهان مغلوبت نسازد . زنهار ، که فریب نخورى از دلبستگى دنیاداران به دنیا و کشاکش آنها بر سر دنیا . زیرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنیا خود ، خویشتن را براى تو توصیف کرده است و از بدیهاى خود پرده برگرفته است . دنیاطلبان چون سگانى هستند که بانگ مى کنند و چون درندگانى هستند که بر سر طعمه از روى خشم زوزه مى کشند و آنکه نیرومندتر است ، آن را که ناتوانتر است ، مى خورد و آنکه بزرگتر است ، آن را که خردتر است ، مغلوب مى سازد ، ستورانى هستند برخى پاى بسته و برخى رها شده که عقل خود را از دست داده اند و رهسپار بیراهه اند . آنان را در بیابانى درشتناک و صعب رها کرده اند تا گیاه آفت و زیان بچرند . شبانى ندارند که نگهداریشان کند و نه چرانندهاى که بچراندشان . دنیا به کوره راهشان مىراند و دیدگانشان را از فروغ چراغ هدایت محروم داشته . سرگردان در بیراهه اند ولى غرق در نعمت. دنیا را پروردگار خویش گرفته اند . دنیا آنها را به بازى گرفته و آنها نیز سرگرم بازى با دنیا شدهاند و آن سوى این جهان را به فراموشى سپرده اند . اندکى بپاى تا پرده تاریکى به کنارى رود . گویى کجاوه ها رسیده اند و آنکه مى شتابد به کاروان گذشتگان مىرسد . بدان ، اى فرزند ، کسى که مرکبش شب و روز باشد ، او را مىبرند ، هر چند به ظاهر ایستاده باشد و مسافت را طى مى کند ، هر چند ، در امن و راحت غنوده باشد . و به یقین بدان که به آرزویت نخواهى رسید و از مرگ خویش رستن نتوانى . تو به همان راهى مى روى که پیشینیان تو مى رفتند . پس در طلب دنیا ، لختى مدارا کن و سهل گیر و در طلب معاش نیکو تلاش کن ، زیرا چه بسا طلب که به نابودى سرمایه کشد . زیرا چنان نیست که هر کس به طلب خیزد ، روزیش دهند و چنان نیست که هر کس در طلب نشتابد ، محروم ماند . نفس خود را گرامى دار از آلودگى به فرومایگى ، هر چند تو را به آروزیت برساند . زیرا آنچه از وجود خویش مایه مى گذارى دیگر به دستت نخواهد آمد . بنده دیگرى مباش ، خداوندت آزاد آفریده است . خیرى که جز به شر حاصل نشود ، در آن چه فایدت و آسایشى که جز به مشقت به دست نیاید ، چگونه آسایشى است ؟
بپرهیز از اینکه مرکبهاى آزمندى تو را به آبشخور هلاکت ببرند . اگر توانى صاحب نعمتى را میان خود و خداى خود قرار ندهى ، چنان کن . زیرا تو بهره خویش خواهى یافت و سهم خود بر خواهى گرفت . آن اندک که از سوى خداى سبحان به تو رسد بزرگتر و گرامیتر است از بسیارى که از آفریدگانش رسد ، هر چند ، هر چه هست ، از اوست . جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده اى ، آسانتر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده اى . نگهدارى آنچه در ظرف است ، بسته به محکمى بند آن است . نگهدارى آنچه در دست دارى ، براى من دوست داشتنى تر است از طلب آنچه در دست دیگرى است . تلخى نومیدى بهتر است از دست طلب پیش مردمان دراز کردن . پیشه ورى با پارسایى به از توانگرى آلوده به گناه . آدمى بهتر از هر کس دیگر نگهبان راز خویش است . بسا کسان که بکوشند و ندانند به سوى چه زیانى پیش مى تازند . پرگو همواره یاوه سراست . آنکه مى اندیشد ، چشم بصیرتش بینا شود . با نیکان بیامیز تا از آنان شمرده شوى . از بدان بپرهیز تا در شمار آنان نیایى .
بدترین خوردنیها چیزى است ، که حرام باشد . ستم بر ناتوان نکوهیدهترین ستم است . جایى که مدارا ، درشتى به حساب آید ، درشتى ، مدارا شمرده شود . بسا که دارو سبب مرگ شود و بسا دردا که خود دارو بود . بسا کسا که در او امید نصیحتى نرود و نصیحتى نیکو کند و کسى که از او نصیحت خواهند و خیانت کند . زنهار از تکیه کردن به دیدار آروزها ، که آرزو سرمایه کم خردان است . عقل ، به یاد سپردن تجربه هاست . بهترین تجربه تو تجربه اى است که تو را اندرزى باشد . فرصت را غنیمت بشمار ، پیش از آنکه غصه اى گلوگیر شود .
چنان نیست که هر که به طلب برخیزد به مقصود تواند رسید و چنان نیست که هر چه از دست شود ، دوباره ، بازگردد . از تبهکارى است ، از دست نهادن زاد راه و تباه کردن آخرت . هر کارى را عاقبتى است . آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد . بازرگان دستخوش خطر است . بسا اندک که از بسیار بارورتر بود . در دوست فرومایه و یار بخیل فایدتى نیست . سخت مکوش با زمانه چندانکه ، مرکب آن رام و مطیع توست و تا سود بیشتر حاصل کنى ، خطر را به جان مخر . زنهار از اینکه مرکب ستیزهجویى تو را از جاى برکند . اگر دوستت پیوند از تو گسست ، پیوستن او را بر خود هموار سازد و چون از تو رخ برتافت تو به لطف پیوند روى آور و چون بخل ورزید ، تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزید ، تو نزدیک شو و چون درشتى نمود ، تو نرمى پیش آر و چون مرتکب خطایى شد ، عذرش را بپذیر ، آنسان ، که گویى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو . ولى مباد که اینها نه به جاى خود کنى یا با نااهلان نیکى کنى . دشمن دوست را دوست خود مشمار که سبب دشمنى تو با دوست گردد .
وقتى که برادرت را اندرز مى دهى چه نیک و چه ناهنجار ، سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندک اندک فرو خور که من به شیرینى آن شربتى ننوشیدهام و پایانى گواراتر از آن ندیده ام . با آنکه ، با تو درشتى کند ، نرمى نماى تا او نیز با تو نرمى کند . با دشمن خود احسان کن که آن شیرینترین دو پیروزى است ، انتقام و گذشت . اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جایى براى آشتى بگذار که اگر روزى بازگشتن خواهد ، تواند . اگر کسى درباره تو گمان نیک برد ، تو نیز با کارهاى نیک خود گمانش را به حقیقت پیوند . به اعتمادى که میان شماست ، حق دوستت را ضایع مکن ، زیرا کسى که حق او را ضایع کنى ، دیگر دوست تو نخواهد بود . با کسانت چنان کن که بىبهرهترین مردم از تو نباشند .
با کسى که از تو دورى مى جوید ، دوستى مکن . و نباید دوست تو در گسستن پیوند دوستى ، دلیلى استوارتر از تو در پیوند دوستى داشته باشد . و نباید انگیزه اش در بدى کردن به تو از نیکى کردن به تو بیشتر باشد . ستم آنکه بر تو ستم روا مى دارد در چشمت بزرگ نیاید ، زیرا در زیان تو و سود خود مى کوشد . پاداش کسى که تو را شادمان مى سازد ، بدى کردن به او نیست .
و بدان ، اى فرزند ، که روزى بر دو گونه است : یکى آنکه تو آن را بطلبى و یکى آنکه او در طلب تو باشد و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آید . چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى و درشتى به هنگام بى نیازى . از دنیایت همان اندازه بهره توست که در آبادانى خانه آخرتت صرف مى کنى . اگر آنچه از دست مى دهى ، سبب زارى کردن توست پس به هر چه به دستت نیامده ، نیز ، زارى کن . دلالت جوى از آنچه بوده بر آنچه نبوده ، زیرا کارها به یکدیگر همانندند . از آن کسان مباش که اندرز سودشان نکند ، مگر آنگاه که در آزارشان مبالغت رود ، زیرا عاقلان به ادب بهره گیرند و به راه آیند و ستوران به زدن . هر غم و اندوه را که بر تو روى آرد ، به افسون شکیبایى و یقین نیکو ، از خود دور ساز . هر که عدالت را رها کرد به جور و ستم گرایید . دوست به منزله خویشاوند است . و دوست حقیقى کسى است که در غیبت هم در دوستیش صادق باشد . هوا و هوس شریک رنج و الم است . چه بسا بیگانه اى که خویشاوندتر از خویشاوند است ، و چه بسا خویشاوندى که از بیگانه ، بیگانه تر است . غریب کسى است که او را دوستى نباشد . هر که از حق تجاوز کند به تنگنا افتد . هر کس به مقدار خویش بسنده کند قدر و منزلتش برایش باقى بماند . استوارترین رشته پیوند ، رشته پیوند میان تو و خداست . هر که در اندیشه تو نیست ، دشمن توست .
گاه نومید ماندن به منزله یافتن است هنگامى که طمع سبب هلاکت باشد . نه هر خللى را به آشکارا توان دید و نه هر فرصتى به دست آید . چه بسا بینا در راه ، به خطا رود و نابینا به مقصد رسد . انجام دادن کارهاى بد را به تأخیر انداز ، زیرا هر زمان که خواهى توانى بشتابى و به آن دست یابى . بریدن از نادان ، همانند پیوستن به داناست . هر که از روزگار ایمن نشیند ، هم روزگار به او خیانت کند . هر که زمانه را ارج نهد ، زمانه خوارش دارد . نه چنان است که هر که تیرى افکند به هدف رسد . چون رأى سلطان دگرگون شود ، روزگار دگرگون گردد .
پیش از قدم نهادن در راه بپرس که همراهت کیست و پیش از گرفتن خانه بنگر که همسایه ات کیست . زنهار از گفتن سخن خنده آور ، هر چند ، آن را از دیگرى حکایت کنى . از رأى زدن با زنان بپرهیز ، زیرا ایشان را رأیى سست و عزمى ناتوان است . زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد ، زیرا حجاب ، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد . خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از اینکه کسى را که به او اطمینان ندارى به خانه در آورى . اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن و کارى را که برون از توان اوست ، به او مسپار ، زیرا زن چون گل ظریف است ، نه پهلوان خشن . گرامى داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مینداز ، چندان که دیگرى را شفاعت کند . زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا ، زیرا سبب مى شود که زن درستکار به نادرستى افتد و زنى را که به عفت آراسته است به تردید کشاند . براى هر یک از خادمانت وظیفهاى معین کن که به انجام آن پردازد و هر یک ، کار تو را به عهده آن دیگر نیندازد . عشیره خود را گرامى دار ، که ایشان بالهاى تو هستند که به آن مى پرى و اصل و ریشه تواند که بدان بازمى گردى و دست تو هستند که به آن حمله مى آورى .
دین و دنیایت را به خدا مى سپارم و از او بهترین سرنوشت را براى تو مى طلبم ، هم اکنون و هم در آینده ، هم در دنیا و هم در آخرت . و السلام