آن سنگ لغزنده ای که گامهای دانشمندان بر آن استوار نمی ماند، آز است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
پایگاه اطلاع رسانی مباشر
یک امتحان بزرگ
دوشنبه 91 فروردین 7 , ساعت 9:47 عصر  

یک امتحان بزرگ

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!

     ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار می دارد که هر چه دارند از کراماتی است که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود .

او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت . آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .؟ سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت :آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».

منبع: سایت علمی دانشجویان ایران- (ن)


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

پایگاه اطلاع رسانی مباشر

موسی مباشری
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 84 بازدید
بازدید دیروز: 9 بازدید
بازدید کل: 152392 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

حج وزیارت [30]
دعا [49]
زندگی نامه چهارده معصوم(ع) [36]
[آرشیو(3)]
نوشته های پیشین

حدود اطاعت از والدین
بایگانی مناسبت ها
آیا ولی فقیه از ولایت تکوینی برخوردار است؟
آیا مقام امامت از نبوت بیشتر است؟
نماز یک انقلاب بزرگ
اعمال شب لیل الرغائب
رمضان ولیله القدر
شعبان ومناسبتها
مقالات دینی
مقالات ویادداشت ها
عمومی
نامه 31نهج البلاغه
تفاخر نعمت
مقام حضرت عباس علیه السلام
مشورت با زنان وشبهاتی در این مورد ( 24/9/90 )
کشتی نجات
مسابقات
شبهات
عید نوروز
عکس
امربه معروف ونهی از منکر
نقد یک نقد
آسیب شناسی نحوه اجرای نماز جماعت در مدارس
عرفه وعید قربان
اعتکاف
زندگینامه حضرت معصومه (س)
درسی در محضر استاد
احادیث
لوگوی وبلاگ من

پایگاه اطلاع رسانی مباشر
لینک دوستان من

نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کتاب مکارم الاخلاق
خطبه غدیر- بخش اول : حمد و ثنای الهی
خطبه غدیر-بخش دوم : فرمان الهی برای مطلبی مهم
خطبه غدیر- بخش سوم : اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم
خطبه غدیر-بخش چهارم : بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رس
خطبه غدیر-بخش پنجم : تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
خطبه غدیر- بخش ششم : اشاره به کارشکنی های منافقین
خطبه غدیر- بخش هفتم : پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان ایشان
خطبه غدیر- بخش هشتم : حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف
خطبه غدیر -بخش نهم : مطرح کردن بیعت
خطبه غدیر - بخش دهم : حلال و حرام ، واجبات و محرمات
خطبه غدیر-بخش یازدهم : بیعت گرفتن رسمی
ضرورت امامت و ولایت پس از ختم نبوت
امت واحده درقرآن
امّت واحد
[همه عناوین(81)][عناوین آرشیوشده]