شبهات عاشورا - سوال: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثه ی کربلا حادثه ای است که بدون آنکه هیچ قدرتی ما مردم را مجبور کرده باشد, میلیونها نفر و قهرا میلیونها ساعت از وقت را صرف بزرگداشت آن و نیز شنیدن قضایای مربوط به آن نموده ایم.و میلیاردها تومان در این راه خرج شده است.کربلا یک حادثه ی بزرگ اجتماعی است که دخل و تصرف در حقایق آن سبب تحریف این حقیقت خواهد بود.استاد شهید مرتضی مطهری که یک اسلام شناس حقیقی و آگاه به زمان است, خطر بزرگ تحریف در این حادثه ی عظیم را گوشزد نموده و معتقدند که ما در نقل و بازگو کردن حادثه ی عاشورا هزاران تحریف وارد کرده ایم.تحریفهایی که گاه اصل قضیه را واژگون نموده و نیز سبب پایین آوردن و مسخ این واقعه شده است.به شکلی که در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن آن بوده و همه , از علما و گویندگان امت, و هم مردم تقصیر دارند.دروغ ها و تحریف ها پیرامون حادثه کربلا به حدی است که استاد مطهری اینچنین می نویسد: امروز باید عزای حسین علیه السلام را گرفت؛ اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن, این همه دروغهایی است که درباره ی حادثه کربلا گفته می شود و هیچکس جلوی این دروغها را نمی گیرد.برای مصیبت حسین بن علی باید گریست, ولی نه برای شمشیرها و نیزه هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد, بلکه بخاطر دروغها.
نکته ی مهم آنکه همه ی ما در برابر این دروغها مسئولیم. بی شک آن روضه ای ارزش حقیقی را داراست و روح انسان را اوج و تعالی بخشیده و به مکتب حسین بن علی علیه السلام پیوند می دهد که معارف و سطح فکر را ارتقا بخشیده و هدف و فلسفه ی قیام حسین بن علی را بازگو نماید؛ اشک حاصل از چنین معرفتی نه تنها سیر دهنده و بالا برنده است , بلکه صیقل دهنده و پاک کننده نیز هست. اما اشکی که از راه قصابی کردن حاصل شود اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.مطلبی که نباید از نظر دور داشت این است که در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای را می توان یافت که از نظر سند و نقل های معتبر به اندازه ی حادثه ی کربلا غنی باشد. و اشتباه است اگر چنین تصور شود که علت دروغ ها و شبهه افکنی ها در این مورد به این خاطر است که نقل های تاریخی محدود و یا نامعتبر است. بلکه حادثه ی کربلا دارای معتبرترین منابع و اسناد تاریخی است و این حوادث در منابع شیعه و سنی بطور مبسوط بیان شده و با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هستند.
پرسش ها و تشکیک ها و شبهه هایی که گاها از شبکه های خبری و یا فرقه های معاند با اسلام و مکتب تشیع مطرح می شود نه تنها از عظمت این حادثه نمی کاهد, بلکه سبب روشن شدن وجوه مختلف این حادثه و عمق بخشی باورهای مسلمانان شده و روشنگری هر چه بیشتر و شناخت نسبت به آن را بهمراه دارد.
در این ستون بر آنیم تا به یکی دیگر از این شبهاتی که مطرح شده است بپردازیم.
سوال:
چرا حسین بن علی و یارانش در کربلا با وجود آن همه عطش, چاه نکنده اند؟ زمین کربلا با واقع شدن در کنار شط فرات زمینی حاصلخیز است که با کندن 4 الی 5 متر می توان به آب رسید. آیا آن هفتاد و دو تن توانایی کندن زمین و حفر چاه را نداشتند؟
پاسخ:
همگی مورخین و جغرافیدانان بر این نکته اذعان دارند که واقعه ی کربلا در غرب رود حسینیه یا علقمه واقع شده است.(دایرة المعارف مصاحب, ج 2 ص 2190 ذیل واژه کربلا) در واقع علقمه یا حسینیه نهری کوچک است که از فرات منشعب شده و کربلا تا فرات حدود 20 کیلومتر فاصله دارد. از نظر جغرافیدانان, عراق از مناطق گرم و سوزان محسوب می شود( لغتنامه دهخدا- ج 10 شماره 15786) و گرمای سوزان کربلا را می توان از زائرانی که به آنجا مسافرت می کنند جویا شد. تا اواخر آبان ماه کربلا گرم و غیر قابل تحمل است.و آبادانی نسبی امروز کربلا ناشی از توجه شیعیان به این منطقه و حفر شعبه های متعدد از رودخانه به این سرزمین و کشت و کار در آن و اطراف حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام بوده است و قبل از واقعه ی عاشورا, این سرزمین, دشتی خشک بیابانی بوده است.بعلاوه رود فرات همیشه پر آب نیست و درماههای گرم سال آب آن به حداقل رسیده و بسیاری از شعبه های آن خشک می شود.
مطلب دیگر آنکه امام حسین علیه السلام هنگام مواجهه با سپاه حر بن یزید – قبل از توبه ی حر- از او خواستند اجازه دهد تا امام و یارانش در غاضریه در شمال شرق کربلا که دارای آب بود فرود آیند و حر نیز به ماموریت از ابن زیاد این تقاضا را نپذیرفت و نامه ی ابن زیاد را خواند که در آن آمده است: ( آنها را در سرزمینی بی آب و سبزه فرود آور... ) این مطلب در کتب تاریخی شیعه و سنی آورده شده است.
مطلب دیگر آنکه برخلاف ادعای بی اساس پرسش کننده, کربلا دارای سفره های آب زیرزمینی نمی باشد و اکنون نیز همین گونه است.
همچنین در پاسخ به این شبهه باید یادآوری نمود که: در هنگام جنگ و محاصره ی سخت دشمن , آنهم با سپاهی کوچک و محدود, فرصت و نیرویی برای چاه کندن نمی ماند.وقتی لشکری 72 نفره در مقابل سپاهی که به نقل مورخین حداقل 30000 نفر در حلقه ی محدود محاصره قرار دارند و هر لحظه امکان حمله ی ناگهانی و غافلگیرانه ی دشمن به هسته ی مرکزی وجود دارد, تدبیر نظامی و عقل و خرد حکم می کند که هر چند نفر از این سپاه کوچک در حال آماده باش بوده و مواضعی را که هر لحظه امکان حمله و نفوذ یا تیراندازی دشمن وجود دارد مراقبت نمایند. در چنین شرایطی انسان برای حفظ موقعیت خود فرصت خواب را هم نخواهد داشت چه رسد به چاه کندن و رفتن به درون زمین و اشتغال به چنین عمل غافل کننده ای .
کندن چاه در محیط بیرون از خیمه گاه نیز بی شک مورد تعرض دشمن واقع می شد و دشمنی که آب را سد نموده قطعا با آن مقابله می نمود. و در هر صورت کندن چاه با آماده باش نظامی در تناقض خواهد بود.
در پایان نظر آیت الله مکارم شیرازی را در پاسخ به شبهاتی در این حوزه از سایت خبری طارق نیوزنقل می نماییم:
با اهداء سلام و تهیات.تعبیرات غیر مودبانه ای که آنها در گفتگوهایشان بکار برده اند, بهترین دلیل بر تعصب و نادانیشان است. مشکل آنها این است که عاشورای حسینی در هر سال باشکوه تر و سبب عظمت شیعه می شود.آنها می خواهند به نحوی آن را کم رنگ و بی رنگ کنند و قطعا نمی توانند.
اما مسئله تشنگی در مهرماه در کربلا که نسبتا منطقه گرمی است جای تعجب نیست و در مورد حفر چاه نیز در برخی روایات آمده به هنگامی که می خواستند چاه حفر کنند مورد حمله قرار می گرفتند...
بابی انت و امی یا حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
از جمله اساسی ترین پایه های اعتقادی مسلمانان و بخصوص شیعه واقعه ی کربلا می باشد.
دشمن تلاش می کند با انواع شبهه اصل عاشورا را مسئله ای محدود در نقطه ای از جزیرة العرب آن هم جنگی قبیله ای و خانوادگی قلمداد نموده واز این طریق آن را کم رنگ نماید . آنها که تحمل نام اسلام را ندارند, تردیدی ندارد که با آنچه که سبب اعتلا و قدرت گرفتن اسلام و مسلمین می شود نیز بیگانه اند. واقعه ی عاشورا آن حادثه ی عظیم است که نه تنها اقلیت شیعه را اعتلا و قدرت بخشید؛ بلکه عامل بیدارگری و الگوگیری در بسیاری از انقلابها و حرکتهای آزادیخواه در سطح جهان بوده است. این حقیقتی است که دشمنان بخوبی دریافته اند و تا آنجا که در توان دارند به مبارزه با این حقیقت همیشه زنده و تاثیرگذار بشریت پرداخته و به زعم خود تلاش نمایند تا از رنگ آن بکاهند. غافل از آنکه نور خداوند را هرگز نمی توانند خاموش نمایند.
از آنجا که واقعه ی عاشورا اساس حیات اسلام و قوام دین است و رفع تیرهای شبهه و تردید از آن بمنزله بزرگداشت و حفظ اسلام است, بر آن شدیم تا در چندین شماره به شبهات و تردید افکنی های دشمنان نادان پرداخته و با روشنگری و بصیرت, سنگ بنای باورهای خویش را استحکام بخشیده و بعلاوه در بیدارگری این عرصه نقشی ایفا نماییم.
سوال: 1
چرا این همه در زیارت عاشورا , بعد از صلوات و شب نوزدهم رمضان و .. به لعن و نفرین می پردازید؟ از رافت پروردگار و رحمت بی انتهایش بعید نیست که افراد ظالم نیز بخشوده شده و وارد بهشت گردند!
پاسخ:
الف.) لعن در لغت به معنای طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از جانب خداوند باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیق است. و اگر از انسان باشد به معنای دعا و نفرین و درخواست بر ضرر برای کسی است.( راغب اصفهانی- مفردات- ج 3 ص 471)
ب) در قرآن کریم خداوند متعال 37 بار « لعن» را با انتساب به خودش و یک بار با انتساب به مردم به کار برده است.و این حد از بکار بردن این واژه خود دلیل است بر مجاز بودن کاربرد آن برای خداوند متعال.خداوند, ستمکاران , کافران, افراد مسخ شده بنی اسرائیل, کسانی که عادت بر آزار پیامبر داشتند, یهودیان مخفی کننده ی حق, و آنهایی که به زنان پاک نسبت ناروا می دهند را لعن نموده است.پس همانگونه که خداوند ارحم الراحمین است, اشدالمعاقبین و مجازات کننده نیز هست. و در آیه 159 بقره نیز مومنین را امر فرموده بر لعن آن ستمکاران.
ج) با مراجعه به احادیث نبوی پی می بریم که رسول خدا تعبیر « لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری, حتی برای مسلمانان و برخی از صحابه بکار برده اند. نهی های شدید حضرت همراه با غضب بخاطر اعمال زشتی بوده که از برخی سرزده است و چنین لعن هایی را سبب شده است. چند نمونه:
فرمودند: خداوند لعنت کند شراب, شرابخوار, ساقی(شراب دهنده) وفروشنده و خریدار را.
و فرمودند: خداوند لعنت کند رشوه دهنده و رشوه گیرنده را در قضاوت.و فرمودند: خداوند لعنت کند ربا و گیرنده ربا و دهنده آن و نویسنده و شاهد آن را .(موسوعه – ج6 ص 594)
با این وصف کاربرد لعن و نفرین برای انسانها نیز مجاز است.
د) زیارت نوعی اعلام موضع و مشخص کردن خط فکری است.
ه) آنچه بعنوان متن زیارت خوانده می شود از نظر محتوا و جهت دهی از حساسیتی ویژه برخوردار است.و زیارت عاشورا موضع عقیدتی و فکری شیعه و نشانه گرفتن خطوط فکری انحرافی است. بنابراین باید گفت: لعن شعار همیشگی شیعه است.
و) تکرار لعن و نفرین بر ستمگران در زیارت عاشورا, موجب پیدایش و تقویت روحیه ی ظلم ستیزی و مقاومت است.
ز) تکرار لعن ها در زیارت عاشورا سبب تقویت روحیه ی شهادت طلبی و نترسیدن از ایثار جان و دارایی در راه حفظ اسلام و ارزش های دین است. و دشمنان سخت از این موضوع هراسان و بیزارند.
ح) مشخص نمودن موضع برای کسانی که بر طریق حق اند امری لازم است؛ زیرا در این صورت است که منافقان و دشمنان مشخص شوند.امام صادق علیه السلام فرمودند: هیهات ! دروغ می گوید کسی که ادعا کند دوست ماست و از دشمن ما بیزاری نجوید. ( بحار- ج 27 ص 58)
ط) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: از بزرگترین چیزهایی که بهترین ملائکه سماوات با آن تقرب می جویند صلوات بر دوستان ما اهل بیت لعن بر دشمنان ما است.(بحار ج 65 ص37 ) بنابراین لعن و اعلان برائت از افعالی است که سبب تقرب انسان است و بلکه جزء اعمال فرشتگان است.
ی) حب و بغض دو نیروی بسیار عظیم اندکه اگر در حد کمال در انسان رشد نمایند, اثر عظیمی خواهند داشت.همانگونه که با پیدایش عشق و محبت شدید , نیرویی عظیم در انسان پدید می آید و می تواند تمام قوا را به کار انداخته و بسوی محبوب سوق دهد؛ بغض و نفرت نیز می تواند انسان را از دشمن و یا انسان شقی بیزار و دور نموده و این بیزاری از انسان بد در حقیقت بی زاری جستن از بدیهاست. بنابراین باید گفت که لعن و بیزاری جستن مداوم نسبت به ستمگران, انسان را از انفعال و بی تفاوتی نسبت به ستم و ستمگر خارج نموده و به نیرویی فعال و متحرک و موثر و سازنده تبدیل می کند.
ک) « تولّی و تبرّی » دو امر مهم در اسلام هستند که مورد سفارش و تاکید قرار گرفته اند. انسان نمی تواند خوب و بد و مظهر خوبی ها و بدی ها را با هم دوست داشته باشد. زیرا دو امر متضادند..
ل) روانشناسان نیز بر این باورند که از راههای اساسی برای بازداشتن مردم از فساد و بدی ها و سوق دادن آنها به سمت مطلوبها, ارائه ی الگوهای کامل و قوی از هر دوطرف است.و این مطلب از حیث روانی و اجتماعی بسیار تاثیرگذار است.
م). حب و بغض تنها در قلب باقی نمی ماند؛ بلکه بازخورد آنها را در رفتار افراد باید مشاهده نمود. با ملکه شدن حب و علاقه به اهل حق و همچنین بغض و انزجار نسبت به اهل باطل در باطن انسان است که رفتار مطابق حق نیز شکل گرفته و شالوده ی رفتار ظاهری انسان, باطن و درون فرد است.
ن) لعن و سلام دو شعار اساسی برای اعلان خطر و نیز بشارت هستند.لعن هشدار است از وجود خطر کمین های دشمن و انحرافات.
با این توضیحات می توان سخن را اینگونه ختم نمود که: لعن یک اصل ضروری و زیربنایی است که از ضروریات اجتماع مسلمین محسوب می شود و از راههای اساسی در هدایت به سمت حق و حقیقت و دوری از باطل و اهل آن می باشد. چگونه می توان کسی را که مستحق تبری و لعن و انزجار است مضایقه نمود در حالی که خداوند متعال می فرمایند:
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ: برای شما مومنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت های شما که بجای خدا می پرستید به کلی بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنی خواهد بود. ( الممتحنة : 4)
مشورت با زنان وشبهاتی در این مورد
سوال : مقدمه1- معاشرالناس ان النساء نواقص العقول. که به نظر میرسد از بعد تجربه اجتماعی وعقل معاش است.2- ایاک ومشاوره النساء بپرهیز از مشاوره با زنان وعلت را فرمود: چون حزم ودور اندیشی ندارند.
3- درقانون مدنی وقضا اسلامی هیچ حقی برای مادر در مورد فرزند قائل نیست مگر تا 2 و7 سالگی. با این وصف مدیریت در خانواده ای که زن رییس خانه است به جهت طلاق یا فوت مرد، چگونه تدبیر شده است؟
4- طفل تا 7سال پادشاه وتا 7سال بعدی عبد و7سال بعدی وزیر است وباید مورد مشاوره باشد وجوب اطاعت از بعد احترام است یا واجب شرعی؟ 7سال بعدی را روایت معصوم چرا بیان نفرموده است؟
5-اگر وجوب اطاعت والده را بپذیریم با توجه به تفسیر آیه فلاتطعهما ، در این صورت سخن امیر المومنین (ع) در مقدمه 1 و2 چه می شود؟
6- از بین تمام آیات مربوط به والدین ، همه سخن از احسان وبر نموده اند بغیر از آیه فلا تطعهما . آیا صحیح است که اطاعت مصداق وزیر مجموعه احسان است؟
جواب:
مفهوم نواقص العقول در کلام علوی
عبارت نواقص العقول در فرازی از خطبه 77 نهج البلاغه است. این خطبه بعد از جنگ جمل و در واکنش به فجائعی که به وسیله عایشه رقم خورد انشا شد.جنگ جمل فاجعه ای بود که به رهبری عایشه به راه افتاد و هزاران نفر از مسلمانان در آن کشته شدند. طبری تعداد کشتگان این جنگ را حداقل 10 هزار نفر کشته در اطراف شتری که به عنوان نشان و علامت جبهه عایشه بود ذکر نموده است. خطابات موجود در این خطبه در حقیقت موشکافی یکی از زمینه های روانی ، شخصی و شخصیتی فاجعه جمل و تعریضی به رفتار عایشه می باشد.
بی شک عبارت فوق به هیچ وجه در مقام تحقیر زنان به طور مطلق نیست بلکه صرفا تبیین تفاوت تکوینی و تشریعی در مورد توانایی های زن و مرد و لزوم تطبیق وظایف و مسئولیت ها با توانایی هاست .ضمن انکه هشداری است برای انسان ها که عدول از این توانایی ها و وظایف فردی زمینه ساز فجایعی مانند انچه در جمل گذشت می گردد.
با این مقدمه به سراغ تبیین معنا و منظور عبارت نواقص العقول در مورد زنان می رویم.
1. از دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شریف انسانیت همتا و داراى مراتب کمالى واحدى هستند. در عین حال نظام زیباى آفرینش هر یک از این دو را با ابزارهاى ویژهاى مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسئولیت خاصى نیز بر دوش هر کدام نهاده است. تجهیز هر یک از دو صنف فوق به گونهاى است که از ترکیبشان شرایط و بستر مطبوع و دلپذیرى براى ایجاد خانواده و کانونى فعال و پر مهر و صفا پدید مىآید. هر یک در کنار دیگرى مىتواند آرامش، سکون و شرایط استکمال را بیابد. همچنین زمینه مناسبى براى رشد و تربیت سالم فرزندان به وجود مىآید. در این تقسیم طبیعى آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بیشترى دارد، قدرت و توانایى بیشتر براى انجام کارهاى سخت و طاقت فرسا و تعقل، دوراندیشى و نیز زیرکى و حسابگرى در امورى است که به تعقل، تیزبینى و کیاست نیازمند است و آنچه در زن نمود و پیدایى بیشتر دارد؛ لطافت، زیبایى، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبى است. این نکته اولاً به معناى بىخردى زن یا بىعاطفگى مرد نیست و ثانیاً به معناى آن نیست که هر زنى کماندیشتر از هر مردى و هر مردى کم عاطفهتر از هر زنى است؛ بلکه مىتوان گفت که به طور متوسط وجه غالب کنشهاى مرد، رفتارهاى حسابگرانه، و وجه غالب کنشهاى زن کردارهاى مهر انگیز و عاطفى است. ثانیاً: این دو گونه حرکت هر یک در جاى خود بسیار ضرورى است و این تقسیم تکوینى به هیچ روى نشانگر برترى مرد بر زن و فرومایگى زن و برترى ارزشى مرد بر زن نیست؛ بلکه هر یک جلوهاى خاص از اسماى حسناى الهى است. به قول سعدى: جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزش به جاى خویش نیکوست ثالثاً : عقل بر دو قسم است:
قسم اول- عقلى که معیار کمال و قرب الهى است: «العقل ماعبد به الرحمان واکتسب به الجنان» این عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و امیال نفسانى است. در چنین عقلى مرد بر زن فزونى ندارد.
قسم دوم- عقل حسابگر، ابزارى و اینسترومنتال (Instrumental Reason )که کاربرد آن بیشتر در تنظیم معاش و سیاسات است. در این زمینه هر چند به طور معمول مرد از زن پیشى مىگیرد؛ ولى این معیار کمال نیست و چنان که گفته شد نوعى تقسیم کار طبیعى و تکوینى است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزونترى برخوردار است. از توضیح یاد شده روشن مىشود که تعبیر امیرمؤمنانعلیه السلام تحقیر کننده زن و برترى ارزشى مرد بر زن نیست؛ بلکه هشدار به کسانى است که در هر مسألهاى انتظار حرکتى مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطّن دادن به این نکته است که زن موجودى سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نباید انتظار حسابگرىهاى مردانه را داشت؛ بلکه باید دقیقا روانشناسى او را به دست آورد و به تناسب آن با وى روبهرو شد.
2.از نظر یافته های علم روانشناسی، زنان و مردان در نوع هوش با هم متفاوت هستند. مردان، هوشیارى با دید متمرکز دارند و زنان هوشیارى با حواس و دید باز. همین مسأله در نوع قضاوت مرد و زن تأثیر مىگذارد. مردان در صدور رأى تمام جوانب مخفى را مىبینند اما خانمها به اشد مجازات فکر مىکنند، زیرا همان گونه که در ابراز محبت سریع هستند در اعمال خشم هم شدید هستند. زنان از هر 100 محرکه 90 محرکه را درک مىکنند و ذهن آنها معمولاً شلوغتر از مردان است و از این رو در تصمیمگیرىها با هم متفاوت هستند. این متمرکز بودن مردان و گستره نگرى زنان در تصمیمگیرىهاى آنها نقش زیادى دارد. زنان براى حل مشکل چندین راه حل را پیدا مىکنند لذا قدرت تمرکز در یک راهکار و تصمیمگیرى را ندارند. نکته دیگر این است که زنان همیشه خواهان برقرارى ارتباط هستند. از این رو تمایل دارند تا دیگران را در تصمیمگیرىهاى خویش شرکت دهند و چون سلیقههاى افراد گوناگون است روند انتخاب و تصمیمگیرى زنان نسبت به مردان که محور تصمیمگیرىهاى آنها، خودشان و قدرت تعقل آنهاست، کندتر خواهد بود.
روان شناسان مىگویند: مردان در ابتدا خودشان تصمیم مىگیرند و بعد آماده هستند که بر مبناى اطلاعات دیگران تصمیم خویش را تغییر دهند، اما زنان با دخالت دادن دیگران در تصمیم گیری ها و در نظر گرفتن تمام سلیقهها و خواستههاى افراد خانواده تصمیم مىگیرند و سعىمى کنند در تصمیمگیرىهاى خود، نظر همه را تا حدى تأمین کنند.
جان گرى روان شناس مشهور مىگوید: «مرد ابتدا هدف را پیدا مىکند، بعد حرف مىزند و زن حرف مىزند و بعد هدف را پیدا مىکند»
البته ناگفته نماند که واقعیت فوق سبب برتری مطلق هوشی مرد بر زن نیست بلکه تفاوت هوشی زن و مرد را سبب می گردد.بی شک سطح هوش هیجانی ،کلامی و هنری زنان بالاتر از مردان و در مقابل سطح هوش مکانیکی و ریاضی و فلسفی مردان قوی تر است ویکی از رموز وظایف مادری و همسری در زن و وظایف اجتماعی و حکومتی در مرد مبتنی بر همین تفاوت در هوش است.
با این توضیح روشن می شود که آنچه در حقیقت مورد نکوهش امیرالمومنین علی علیه السلام قرار گرفته است خارج شدن زن از استعداد های طبیعی و عمل کردن برخلاف مقتضای خلقت و دستورات الهی است .
مشورت با زنان در کلام علوی
قبل از هرچیز مناسب است روایتی را که سبب بوجود آمدن شبهه نهی از مشورت زنان شده است ذکر کنیم و به تببین آن بپردازیم. عبارتی از امیر المومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه آمده است که عنوان می دارد؛
«ایاک و مشورة النساء فان رأیهن الى افن و عزمهن الى وهن؛ از مشورت با زنان بپرهیزکه رای انان ناقص و تصمیم انان سست است.»
لازم است تذکر دهیم که عبارت فوق قسمتی از وصیت امیرالمومنین علی علیه السلام به فرزندشان امام حسن علیه السلام است که در نهج البلاغه آورده شده است و در روایت دیگری اضافاتی دارد که در نهج البلاغه به آن اشاره نشده است. در روایت بحار این گونه است: «إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ إِلَّا مَنْ جَرَّبْتَ بِکَمَالِ عَقْلٍ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ یَجُرُّ إِلَى الْأَفَنِ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهَن ..؛ از مشورت با زنان غیر از مواردی که به کمال عقل ازمایش شده اند بپرهیزکه رای انان ناقص و تصمیم انان سست است. »
از آنجا که سید رضی(مولف کتاب شریف نهج البلاغه) بعضی روایات را تقطیع می نمود به نظر روایت فوق وجه کامل تر این خطبه باشد.
در توضیح و تبیین این عبارت می توان به چند وجه اشاره نمود:
1.همان گونه که آیت الله جوادی آملی تذکر می دهند « چنین تعبیرهایى به لحاظ غلبه خارجى موضوع در زمان بیان آن است. یعنى در آن زمان که زنان از تعلیم و تربیت صحیح محروم بودند. در صورتى که اگر شرایط درست براى فراگیرى آنها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود اگر غلبه بر عکس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشاء نکوهش گردد. یعنى اگر زنان در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیندیشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند تمایزى از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت یافت شد، همانند تفاوتى است که در این مورد بین خود مردها نیز مشهود است.
مثلاً اگر زنان مستعد به حوزهها و دانشگاههاى علمى راه یابند و همانند مردان به فراگیرى علوم بپردازند و در دروس مشترک آگاهى کامل یابند دیگر نمىتوان گفت روایاتى که در نکوهش زنان آمده و احادیثى که در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادلهاى که در نارسایى عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچگونه استثنایى نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد بلکه قطعاً اینگونه زنان، مستثنا خواهند بود و در این زمینه تمایزى با مردها ندارند»
2.نکته دیگر آنکه روایت در مقام نهی از مشورت در امور خاص (مانند حکومت داری یا قضاوت و ...) یا اموری که به او مربوط نیست نه مطلق مشورت . امیر المومنین علی علیه السلام در ادامه همین وصیت می فرماید:
«...وَ لَا تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا یُجَاوِزُ نَفْسَهَا فَإِنَّ ذَلِکَ أَنْعَمُ لِبَالِهَا وَ بَالِکَ وَ إِنَّمَا الْمَرْأَةُ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لَا تُطْمِعْهَا أَنْ تَشْفَعَ لِغَیْرِهَا ؛ زن را به بیش از آنچه راجع بخود او است بر کارها سر کار و صاحب اختیار مکن، زیرا زن چون گل لطیف است و کارگزار حکومتی نیست و او را برای شفیع شدن برای غیر به طمع نینداز و...»
توضیح آنکه در این خطبه ضمن اشاره به لطافت زن (النساء ریحانه لیس بقهرمانه ) عدم کارگیری زن به عنوان کارگزاری حکومت اشاره می شود و از عدم قبول شفاعت زن در امور حکومتی سخن به زبان می رود. از این رو ممکن است منظور از مشورتی که در صدر خطبه مورد نهی قرار گرفته است مشورت در امور حکومتی و سیاسی و قضایی باشد. چرا که این امور نیازمند عقلانیت ، شجاعت و دوراندیشی ویژه ای است و چه بسا لطافت روحی و روانی زنان سبب اتخاذ تصمیم احساسی گردد.
3. با توجه به تفاوت های روانی (عاطفی تر بودن زنان و قاطعیت و تمرکز بیشتر مردان ) که در بحث نواقص العقول به آن اشاره شد، مشخص می شود که امیرالمومنین علی علیه السلام در این فراز از نامه 31 نهج البلاغه در صدد نکوهش زنان و ایراد نقص به آنان نیستند بلکه مىخواهند زنان و مردان را توجه دهند به این که این دو جنس با توجه به ساختار آفرینششان متفاوتند و آگاهى از تفاوتهاى زن و مرد در نوع تصمیمگیرىها چه در عرصه خانواده و چه در سطح کلان آن یعنى اجتماع، باعث مرزبندى توقعات مىشود و در سایه این آگاهىها زنان و مردان سعى مىکنند به یکدیگر فرصت داده و زمینه را براى تصمیمگیرى صحیح و عقلانى فراهم سازند. بنابراین حضرت علىعلیه السلام تفاوتهاى زن و مرد در تصمیمگیرى را با بینشى هوشمندانه بیان فرمودهاند: «ایاک و مشاورة النساء فان رأیهن الى افن، و عزمهنّ الى وهن» از مشورت با زنان بپرهیز که رأى آنان زود سست مىشود و تصمیم آنان ناپایدار است.
ناپایدارى و سستى در تصمیمگیرى زنان از یک سو به علت تأثیر عواطف و احساسات بر آنان و از سوى دیگر همان گونه که بیان شد برخاسته از دید گسترده و باز (غیر متمرکز) آنهاست. و «وهن در عزم» ممکن است اشاره به کندى در تصمیمگیرى آنها باشد که معمولاً به خاطر دخالت دادن دیگران در تصمیمگیرىها است. با این توضیح روشن مىشود که ممکن است دلیل عمده منع مشورت با زنان از سوى معصومینعلیه السلام و بزرگان، این باشد که مردم علاوه بر این که در تصمیمگیرىهاى خویش نباید عواطف و احساسات خودشان را در قلمرو عقل و قضاوتهاى خود دخالت دهند، بلکه باید از نفوذ و دخالت عواطف و احساسات زنانه نیز ممانعت نمایند.
اما با همه این حرفها از این نکته نباید غافل بود که پرهیز از مشاوره با زنان به همه اصناف آنان بر نمىگردد. بلکه زنانى که به کمال عقلانىرسیدهاند از این قاعده مستثنى هستند. چنان که حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «ایاک و مشاورة النساء الاّ من جربت بکمال عقل» از مشورت با زنان بپرهیزید مگر زنانى که کمال عقل آنان آزمایش شده است.
از این حدیث شریف این نکته مهم فهمیده مىشود که حضرت در نامه 31 و نیز در خطبهاى که زنان را ناقصالعقل یاد مىکند، در صدد سرزنش و معیوب دانستن آنان نیست بلکه در صدد بیان اوصاف طبیعى زنان است و اگر نقصان عقل و ناپایدارى تصمیمات زنان در سرشت و نهاد آنها بود، با این کمال عقل که در حدیث فوق آمد، منافات خواهد داشت، بنابراین حالت طبیعى زنان چنین است؛ اما زنانى هستند که مىتوانند عقل خویش را شکوفا کرده و تصمیمات پایدار و جدى بگیرند.
از این گذشته این قضیه مربوط است به عقل نظرى و عقل معاش که ارتباطى با فضیلت ندارد. به عبارت دیگر اگر زن به خاطر ساخت فیزیولوژیکى و جنسیتى خود در مرحله مدیریت اجرایى از مرد ضعیفتر است و عاطفه قوى وى عقل اجرایى و اجتماعىاش را تحتالشعاع قرار مىدهد، در نتیجه بدیهى است که مشورت با او در این زمینه ها نیز به صلاح نیست مگر این که عقل او در این موارد، و به تجربه ثابت شده باشد.
از این رو همه زنان و به خصوص زنان تحصیلکرده با آگاهى از این تفاوتها و شناخت حالات طبیعى خویش مىتوانند قوه تعقل خویش را تقویت و عواطف و احساسات خویش را مهار نمایند و در تصمیمگیرىها پا به پاى مردان پیش روند. لذا رفتار عملى حضرت علىعلیه السلام نیز بیان گر همین موضوع است که آن حضرت بارها حضرت زهراعلیها السلام را مورد مشورت قرار مىدادند و یا امام حسینعلیه السلام در واقعه کربلا از حضرت زینب علیها السلام به عنوان مدیر اجرایی و جهت دهنده اصلی واقعه عظیم کربلا استفاده کردند. بنابراین زنان هم مىتوانند به کمال عقل دست یابند و تصمیماتى جدى و عقلانى بگیرند.
در پایان شایان ذکر است که امیر المؤمنین تنها مشورت با زنان را منع نکرده است بلکه با کسانى دیگر را هم منع کرده است که از مجموع سخنان امام علیعلیه السلام و دیگر معصومین مىتوان فهمید مشورت با افراد ترسو، بخیل، حریص، ضعیفالایمان، ضعیفالعقل و... ممنوع است. و در این جهت فرقى بین زن و مرد نیست و اساساً جنسیت دخالتى در آن ندارد. بنابراین مهمترین هدف مشورت، یافتن بهترین گزینه و شیوههاى اجرایى است. لذا شخصى که مورد مشورت قرار مىگیرد باید شرایط و ویژگىهایى داشته باشد که بتواند به دور از هر شائبهاى بهترین راه را توصیه و پیشنهاد نماید از این رو داشتن شرایط لازم و در نظر گرفتن آنها به هنگام مشورت امرى لازم و ضرورى است.
حضانت فرزندان یکی از دو عنصر اساسی پیدایش و تکوین خانواده اند، و تا زمانی که دوران کودکی را سپری نکرده اند، همراه با والدین خویش در محیط خانواده رشد و فعالیت می کنند، تصدی سرپرستی و حضانت آنان در دوران زندگی مشترک و پس از آن، از جمله مباحث مهمی است که موضوع بحث دانشمندان از دیدگاه های مختلف می باشد و قانون گذاران نیز به نوبه خود سهم بسزایی در تنظیم مقررات قانونی برای قاعده مند ساختن روابط فرزندان با والدین و نحوه ایفای نقش والدین در خصوص نگهداری و تربیت کودکان داشته اند.
در خصوص حضانت لازم است ابتدا به مفهوم و ماهیت حضانت مادر پرداخته و پس از آن نحوه اعطای حضانت به مادر مورد بررسی قرار گیرد:
مفهوم و ماهیت حضانت مادر:
فقهای بزرگوار در تعریف حضانت بیان داشته اند که الحضانة ولایة علی الطفل و المجنون، لفائدة تربیته و ما یتعلّق بها من مصلحة من حفظه و ...؛ یعنی حضانت عبارت است از ولایت و سلطنت بر تربیت طفل و مجنون و متعلقات آن از قبیل نگهداری کودک ... حقوقدانان نیز در تعریف حضانت گفته اند: اقتداری که قانون به منظور نگهداری و تربیت اطفال به پدر و مادر آنان اعطا کرده است.
اما سؤال این جا است که حضانت حق است و یا حکم؟ حق بودن حضانت موجب می گردد که شخص در اعمال آن مختار باشد و بتواند از انجام آن شانه خالی کند، در حالی که اگر حضانت را تکلیف بدانیم، امکان شانه خالی کردن از انجام آن وجود ندارد. از تعابیر فقها چنین بدست می آید که حضانت نسبت به مادر حق و قابل اسقاط است و نسبت به پدر حق و تکلیف است. صاحب جواهر (ره) می گوید: حضانت نسبت به مادر همانند شیر دهی است که بر او واجب نیست و می تواند آن را اسقاط کرده یا برای آن اجرت مطالبه کند؛ و اگر والدین هر دو از نگهداری و سرپرستی فرزند خود داری کردند، حاکم پدر را بر این کار اجبار می کند
صاحب ریاض (ره) حضانت را در مرتبه اول به طور مطلق حق مادر می داند؛ خواه کودک را شیر بدهد یا ندهد و اگر مادر حق خود را اسقاط کرد، وظیفه پدر است که از فرزند سرپرستی کند ودر صورت امتناع والدین، حاکم پدر را اجبار می نماید. روایتی نیز از امام صادق ـ علیه السلام ـ وجود دارد که فرمودند: ... المرأة أحق بالولد إلی أن تبلغ سبع سنین إلا أن تشاء المرأة؛ یعنی زن (مادر) تا هفت سال برای سرپرستی فرزند (از دیگران) سزاوارتر است، جز آن که بخواهد (به دیگری واگذار کند).
بنابر این، مشهور فقها قائلند که حضانت از ناحیه مادر تکلیف نیست و بلکه صرفا یک حق است. و علاوه بر آن به آثار و نتایج تکلیفی بودن حضانت ملتزم نشده اند.
ملاک حضانت:
مهمترین حکمت حضانت را باید حمایت و رعایت غبطه و مصلحت طفل دانست؛ به طور طبیعی،کودک از زمان تولد به کسی احتیاج دارد تا نسبت به تربیت، نگهداری و پرورش وی و انجام امورش اقدام کند تا زمانی که بی نیاز شود. سزاوار ترین شخص نسبت به حضانت طفل، مادر می باشد به این جهت که وی ازهمه نسب به کودک مهربان تر است و از همه توانا تر می باشد. به همین جهت گفته اند: دردرجه اول، حق حضانت برای مادر ثابت است و بعد از مادر،دیگران؛ چون مدرک حضانت اعمال مهربانی، شفقت، نگهداری و تربیت نیکو بوده است؛ از این رو، مادر سزاوارتر و شایسته تر است.
شهید ثانی (ره) نیز زن را برای حضانت از مرد شایسته تر می داند و می فرماید: ... و هی بالأنثی ألیق منها بالرجل، لمزید شفقتها و خلقها المعدّ لذلک بالأصل؛ مهربانی و شفقت زن بیشتر است و خلقت اصلی زن به گونه ای است که آماده مهیای پرورش و نگهداری کودک است.
در عمل و از نظر قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران، در امر حضانت ماده 1169 ق.م اجرا می شود که در تاریخ 8/9/1382 توسط مجع تشخیص مصلت نظام به شرح ذیل اصلاح گردیده است:
برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی می کنند، مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن با پدر است.
تبصره: بعداز هفت سالگی، در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه می باشد
این ماده پیش از اصلاح بدین صورت بود: برای نگاه داری طفل، مادر تا دو سال از تاریخ ولادت او اولویت خواهد داشت پس از انقضای این مدت، حضانت با پدر است، مگر نسبت به اطفال اناث که تا سال هفتم حضانت آنها با مادر خواهد بود. که مطابق با رأی مشهور فقهای امامیه بود (همانگونه که بیان شد).
برخی حکمت های دیگر «تکلیف» پدر به حضانت :
1. مکلف نمودن پدر به حضانت طفل زمینه بوالهوسی مردان را می کاهد در غیر این صورت چه بسا به اندک بهانه ای سر ناسازگای را آغاز کرده و فرزندان را رها نماید؛
2. اگر حضانت به عنوان تکلیفی قانونی بر عهده زنان قرار می گرفت زمینه ازدواج مجدد برای زنانی که تجربه شکست در ازدواج اول را داشته اند به طرز چشم گیری کاهش می یافت. زیرا مردان کمتر حاضر هستند همسر دیگری را به همراه فرزندانش بپذیرند.
3. با صرف نظر از سلب فرصت ازدواج، در صورتی هم که مردانی راضی به ازدواج با مادر به همراه فرزندش شوند زمینه های سوء تربیت فرزند یا ناآرامی روانی مادر و فرزند و دیگر اعضاء خانواده زیاد خواهد بود.
4. لزوم تربیت عقلانی و عاطفی برای کودک ضروری است. پدر نماینده تربیت عقلانی و مادر نماینده تربیت عاطفی است. بهترین شکل تربیت و سرپرستی کودک ، همراهی این دو عنصر است لکن در فرض جدایی ، ضرورت تربیت عاطفی تا 7 سالگی اقتضای اولویت مادر در امر نگهداری فرزند را دارد و بعد از 7 سالگی لزوم تربیت عقلانی پر رنگ تر می شود.
5. نکته دیگر باید توجه داشت که به هر حال هزینه های فرزند بر عهده پدر است و جدا کردن فرزند از پدر به طور کلی ، زمینه تعهد پدر به این هزینه ها را از بین می برد.
خلاصه آنکه، حضانت و سرپرستی کودک ، بیش از اینکه حقی برای پدر یا مادر باشد حق کودک و تکلیفی بر عهده پدر و مادر است. پدر و مادر در زمانی که مشترکا در یک خانواده زندگی می کنند موظف و مکلف به سرپرستی و تربیت فرزند می باشند لکن در صورت جدایی فرزند بایستی تحت سرپرستی و تربیت یکی از پدر و مادر باشند. در تربیت فرزند دو عنصر محوری عاطفه و عقل بایستی مشارکت داشته باشد. نیاز به تربیت و سرپرستی عاطفی در دوران کودکی و نیاز به تربیت عقلانی از زمان تمییز کودک و بعد از کودکی پررنگ تر می شود. بهترین شکل سرپرستی وجود مکمل پدر و مادر برای پوشش دادن تربیت عقلانی و عاطفی است لکن بنا به محذوری که ناشی از جدایی پدر و مادر است بایستی حضانت فرزند را به عهده یکی از پدر و مادر قرار داد. با توجه به این مصالح و نکات پیچیده و جوانب مختلف ، شارع مقدس اولویت حضانت تا 7 سالگی (که نیازمندی به سرپرستی عاطفی مادر قوی تر است) بر عهده مادر قرار داده است. مادر در قبول یا رد حضانت فرزند تا 7 سالگی مختار است. لکن حضانت فرزند بعد از سن 7 سالگی یا قبل از آن در صورتی که مادر از سرپرستی فرزند سرباز زند بر عهده پدر(که توانایی و قاطعیت بیشتری در تربیت عقلانی فرزند دارد ) و به عنوان تکلیف پدر خواهد بود. البته زمانی که فرزند به مرحله تمییز و بلوغ برسد اختیار تعیین سرپرست بر عهده خود اوست. باید مد نظر داشت که هزینه های حضانت و سرپرستی کودک در هر صورت (چه نزد پدر باشد یا مادر) بر عهده پدر است.
تقسیم بندی تربیتی
روایت مزبور و روایات دیگر از این دست در صدد بیان حکم تکلیفی نیست بلکه اشاره به تقسیم بندی مراحل رشد تربیتی کودک را بیان می نماید که مقتضی برخورد مناسب و متناسب است. یکی از حکمت های اینکه امام معصوم علیه السلام متذکر مراحل بعدی نشده اند شاید به این خاطر باشد که شاکله شخصیتی شخص در این مدت شکل گرفته و ادامه می یابد. روانشناسان دوران تربیت پذیری انسان را نوعا تا حدود بیست سالگی عنوان می دارند. البته نه اینکه بعد از این سن دیگر امکان تربیت نباشد بلکه این روایت صرفا بیان گر اهمیت و خطورت این دوران سنی است.
با توجه به تبیین مفهوم نواقص العقول و مشورت با زنان ، پاسخ سئوالات اخیر شما نیز روشن می گردد.
منابع:
.تاریخ طبری. ج 6 ص 2472
. ابن ابی الحدید. شرح نهج البلاغه.ج6 ص 214
. روان شناس زن و مرد، دکتر محمد مجد، ص 101 و 97.
. در کتاب زنان و مردان، روابط، ص 140.
.برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:نومان .ل.مان. اصول روانشناسی . ترجمه و اقتباس :محمد ساعتچی.چ12.موسسه انتشارات امیرکبیر.ج1 ص 646و سکلتون . تفاوت های فردی. ترجمه یوسف کریمی. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
. امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، 1 جلد، انتشارات دار الهجره قم ص : 406
.بحارالأنوار ج : 100 ص : 254 باب 4- أحوال الرجال و النساء روایت56
. زن در آیینه جمال و جلال . ص 3637
. قهرمانه : خزانه دار و وکیل امور مردم، امین و حافظ حکومت.
مسالک الافهام، ج8، ص 421؛ الروضه البهیته، ج2، ص 12؛ میرزا محمود آشتیانی، کتاب النکاح، ص 371.
. سید حسن امامی، حقوق مدنی، ج5، ص 187؛ ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی، خانواده، ج2، ص 139.
. جواهر الکلام، ج31، ص 284.
. ریاض المسائل، ج2، ص 163.
. وسائل الشیعه، ج15، باب 81، از ابواب احکام الأولاد، حدیث 6، ص 192
. محمد بن الحسن الطوسی، المبسوط،ج6، ص 37، سید احمد خوانساری،جامع المدارک، ج، ص 472؛ سید عبدالله علی موسوی سبزواری، مهذب الاحکام، ج25، ص 282؛ جعفر سبحانی، نظام النکاح، ح2، ص 330.
. عبدالکریم زیدان، احکام الزمیمیین و المتأمنین فی دارالإسلام، ص 450.
. مسالک الافهمام، ج8، ص 421.َ
بسم الله الرحمن الرحیم کشتی نجات حضرت سید الشهدا مظهر احسان خداوند است و مردم توسط امام حسین علیه السلام و کشتی نجات او به مقام قرب الهی خواهند رسید. اگر خلایق به خودشان واگذار شوند, هیچگاه دستشان به توحید نمی رسد. ولی محبت و خدمت به حضرت سیدالشهدا علیه السلام است که جبران کمبودهای ما را می کند.و توجه داشته باشید که : " مقتل امام حسین علیه السلام و مدح امیرالمومنین علیه السلام عصاره توحید است." (کتاب رند عالم سوز ص 141) سوال: با نزدیک شدن به ایام محرم و برپایی پرچم عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام در هر سال, رسانه های غربی و شبکه های خبری نیز به تکاپو افتاده و به بهانه های مختلف سعی در شبهه پراکنی و زیر سوال بردن آیین ها و رسوم مردم دارندو باپخش تصاویر قمه زنی وزنجیرهای تیغ دار و علم کشی سعی در تحریف و کمرنگ نمودن این حماسه عظیم می نمایند. و بجای بیان حقیقت روضه های اباعبدالله و عقاید عمیق و باورهای قلبی مردم سعی دارند تا شیعه را گروهی خشونت طلب , خونریز و تروریست به دنیا معرفی کنند. از جمله شبهاتی که توسط این شبکه های شیطانی بخصوص بی بی سی القاء می گردد, مقایسه عاشورا با چهارشنبه سوری و اصیل جلوه دادن چهارشنبه سوری و طرح این سوال با بیانی بسیار توهین آمیز است که : شیعه که مدعی است شهیدان بزرگوار کربلا به پیروزی ابدی رسیده و فعلا در بهشت برین هستندپس این همه گریه و عزاداری برای چیست؟ و سعی می کنند چنین وانمود کنند که عاشورا آیینی است بازمانده از دوران صفویه و سخنانی از این دست. در این ستون بر آنیم تا بطور مختصر به این سوال بپردازیم که: براستی فلسفه ی گریه بر اباعبدالله چیست؟ آیا صرفا برای بخشش گناهان! آیا شهادت امام بهانه ایست برای عفو گناهکاران! پاسخ اول: _ حضرت اباعبدالله خود فرموده اند: من کشته ی اشکم؛ هر مومنی که مرا یاد کند می گرید. حرکت امام حسین علیه السلام یک حرکت کاملا ظلم ستیزانه ودارای پیامهای سیاسی برای هر ملت مظلومی است.پیام عاشورا, برای مردمان تحت ستم است در هرکجای عالم و با هر مذهبی که باشند. نمونه ی بارز این سخن, مردم غیر مسلمان هند هستند که اکثرا بودایی یا بت پرست بوده و باور اسلامی ندارند؛ اما چرا روز عاشورا در این کشور یک تعطیل رسمی است و در دهه ی محرم در اغلب شهرها برای امام حسین عزاداری می کنند و مراسم های ویژه دارند! پاسخش راباید از مهاتما گاندی رهبراستقلال هند شنید که پس از مطالعه ی عمیق حماسه ی عاشورا اینچنین گفت: من برای مردم هند چیز تازه نیاورده ام, فقط نتیجه ای را که از تحقیقاتم درباره ی تاریخ زندگی قهرمان کربلا بدست آورده بودم ارمغان مردم هند کردم؛ اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را طی نماییم که حسین بن علی پیمود. پورشوتاملاس یکی دیگراز رهبران هندوستان می نویسد: من اهمیت برپاداشتن این خاطره بزرگ تاریخی را می دانم.این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت حسین بن علی علیه السلام سطح فکر بشریت را ارتقاء بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند و یادآوری شود پاسخ دوم: حسین بن علی علیه السلام تنها متعلق به شیعه نیست, بلکه اهل سنت نیز در کشورهای مختلف احترام و تکریم اهل بیت پیامبر را بر خود واجب دانسته و با نگارش صدها کتاب درباره حادثه عاشورا و حماسه سازان آن و همچنین ترجمه این آثار به زبانهای زنده دنیا این ارادت را به نمایش گذارده اندو مقتل خوانی و روضه خوانی و سرودن اشعار حماسی برای کربلا و برپایی مراسم حزن و اندوه در میان اهل سنت در دورانهای مختلف تاریخ وجود داشته و صفحات تاریخ را کسی نمی تواند مخدوش یا نادیده انگارد. همچنین, حادثه کربلا حقیقتی جهانی است و محدود به منطقه ی مسلمانان در آسیا نمی باشد ومطالعه و الهام گیری از آزادگی و مقاومت و پیروزی خون مظلومان کربلا بر شمشیر ستمگران , امروزه مورد توجه و اهتمام اندیشمندان جهان است و انقلاب عظیم کربلا و قیام ماندگار امام حسین علیه السلام در اندیشه و قلم متفکران جهان نیز راه یافته و در شعاعی جهانی به پالایش عواطف و اندیشه ها و هدایت افکار و باورها پیش رفته است. این مطلب حقیقتی است که آینده آن را روشن تر به نمایش خواهد گذاشت پاسخ سوم: توسعه برپایی عزاداری سیدالشهدا در ابعاد گوناگون سبب معرفی هر چه بیشتر اهل بیت علیهم السلام به جهانیان و در نتیجه معرفی شیعه است. همچنین سبب هدایت جوامع به سمت معارف اهل بیت و پذیرش مبانی ایشان و در نتیجه گسترش عقاید اهل بیت و افزایش تعداد شیعیان بوده است و این عامل بسیار مهمی در کینه و ستیز برخی حکومتهای ظلم پیشه و معاند با تفکر شیعه نسبت به برپایی عزاداریها و روضه های اباعبدالله در برخی دوره ها بوده است.زیرا قدرت گرفتن شیعیان را خطری برای حکومتهای خود می دیده اند. پاسخ چهارم: عاشورا حقیقتی است که با روح و جان انسانهای آزاده در هر نقطه از جهان که باشند سرو کار دارد و آنها را به تلاطم وامی دارد. درس آموزی از مکتب آزادیخواه حسین بن علی و در نتیجه نهراسیدن از مرگ و ترویج فرهنگ شهادت طلبی و ایستادگی در میان مستضعفان و مردمان تحت ستم , خود عامل مهمی در مبارزه با عزاداری عاشورا توسط زورمندان و مستکبران است؛ مکتب عاشورا مکتب گریه نیست؛ بلکه مکتب روشنگری و بیدارگری است و کسی که در مجلس روضه ی سیدالشهدا حاضر می شود, در پرتو آگاهی و بصیرت و بینشی که از این حادثه و حماسه عظیم بدست می آورد, باطن و قلبش نیز تصفیه و پالایش یافته و بر آن مصائب عظیم نیز قطعا می گرید. بنابراین باید تاکید نمود که گریه و اشک بر سید الشهدا آن نتیجه ای است که از این روضه ها حاصل می شود. و هدف از این مجالس, گریاندن مردم و درآوردن اشک آنها نیست. بلکه آنچنان طهارت و پاکی و جلا و صفایی در پرتو آداب گوناگون روضه ها بر قلبها ایجاد می شود که خواسته و ناخواسته هر چشمی را اشک ریز حسین علیه السلام می کند. گریه و اشک , فرع و نتیجه ی روضه است و معرفت و بصیرت حسینی هدف اصلی است. بی شک تا کسی به حداقلی از آگاهی درباره آن حادثه دست نیابد آیا گریه خواهد کرد!! آثار عظیم روضه برای سیدالشهدا آنقدر گسترده است که در توان این قلم نیست. و ختم سخن را به کلام رهبر آزادیخواهی اختصاص می دهیم که با الهام از حسین بن علی علیه السلام, انقلاب عظیم ایران را برپا کرد که همه ی ظالمان عصر خود را زمین گیر کرده و روح امید و آزادیخواهی را در سایر ملتها بیدار نمود: - این مجالس عزا آنها( دشمنان) را می ترساند. - اینکه برای مجالس عزا و نوحه خوانی و حتی یک قطره اشک آنقدر ثواب گفته شده , علاوه بر آن امور عبادی و روحانیش , یک مساله مهم سیاسی در کار بوده.در طول تاریخ این مجالس عزا که یک سازماندهی سرتاسری در کشورهای اسلامی است.. در مقابل حکومتهایی که پیش می آمدند و بنا بر این داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند.آن چیری که آنها را می ترساند این مجالس عزا و این دستجات بود. - ما ملت گریه سیاسی هستیم.عزاداری برای شهیدی که همه چیزا در راه اسلام داد یک مساله سیاسی است.ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان می دهیم و خرد می کنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است - از مراسم عزاداری ائمه اطهار و بویژه سید مظلومان و سرور شهیدان, حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام هیچ گاه غفلت نکنندو بدانند آنچه دستور ائمه علیهم السلام برای بزرگداشت این حماسه تاریخی اسلام است و آنچه لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیه – لعنة الله علیهم- با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند, فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است. .(امام خمینی صحیفه ج 16 و 17 و 21) ای آب فرات از کجا می آیی ناصاف ولی چه باصفا می آیی! خود را نرساندی به لب خشک حسین دیگر به چه رو به کربلا می آیی؟
س: آیا نعمتی که سبب کبریایی وتفاخر گردد انسان باید حریص آن باشد ؟ مصداق : مدرک تحصیلی بالا
ج: در پاسخ به نکاتی توجه کنید :
1-از یک طرف روشن است که انسان مومن ازهر چیزی که عامل کبر و تفاخر باشد باید دروی گزیند زیرا موجب آسیب معنوی و خسران اخروی می گردد .
2- از طرفی کسب علم ودانش و ارتقای علمی و نیل به مدارج بالای علم و دانش و تخصص از نظر قران و روایات مطلوب و مورد ترغیب و تاکید فراوان است .
3- بنا بر این نمی توان گفت تنها به این دلیل که چیزی مانند ارتقای مدرج علمی موجب فخر و تکبر می گردد آن را رها کرد و یا از ان صرف نظر نمود زیرا این کار موجب رکود علمی و درجا زدن و محرومیت خود و جامعه از برکات علم و دانش می گردد .
4- در نتیجه راه معقول و منطقی و عملی ان است که انسان با بیماری فخر و کبر و عجب مبارزه کند و عوامل و علل ان را بشناسد تا پیشرفت علمی و اجتماعی و معنوی او عامل فخر و مباهات و کبر و عجب نکردد .
5- در مورد تفاخر به توضیح ذیل توجه کنید :
معنای لغوی تفاخر
تفاخر به معنای «خود ستایی» است. این خود ستایی می تواند از یک سرچشمه درست یا نادرست نشأت بگیرد. یعنی یک شخص به درستی دارد از خود تعریف می کند یا اینکه به دروغ خوبی هایی را به خود نسبت می دهد. تقریبا می توان گفت در هر دو صورت تفاخر و خود ستایی مضمون است. شیخ اجل سعدی می گوید:
به اندازه بود باید نمود
خجالت نبرد آنکه ننمود و بود
تفاخر در اعراب جاهلی
یکی از سنتهای حاکم بر اعراب پیش از اسلام تفاخر بوده است. آنها در گفتگوهای سیاسی و اجتماعی خود، در هنگام رقابت با حریف، از افتخارات خود نام میبردند و خود این عمل که یک جنگ تبلیغی روانی بود، با پیروزی یک طرف به پایان میرسید و داور این سخنان نیز غالباً با افکار عمومی بود.
تفاخر در اسلام
اسلام با این سنت به طور مشروط برخورد کرد؛ یعنی نه آن را به طور کلی نهی کرد و نه بر آن مطلقا مهر تایید زد بلکه گفت اگر این تفاخر برای خداست و بیرون کردن رقیب غیرخدایی از صحنه، در این صورت نوعی جهاد مقدّس تلقی میشود. اسلام افتخار به ارزش ها را اجازه داده است، نه تفاخر به امور واهی و بی اساس.
امام سجاد علیه السلام در مسجد اموی برای درهم شکستن تبلیغات مسموم امویان و نقشههای شوم یزید در آغاز خطبه خود در یک مفاخره صحیح الهی فرمود:«رسول خدا و علی مرتضی و جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا و حسنین همگی از خاندان ما هستند. مهدی، کشنده دجال، نیز از ماست.
تفاخر در میان مردم
برخى از مردم به خاطر مباهات و فخر فروشى مبتلا به غیبت مىشوند، یعنى براى اینکه اظهار وجود کنند و فضل و کمال خود را به رخ بکشند دیگران را کوچک مىشمارند و از آنان بدگویى مىکنند و با گفتن جملاتى از این قبیل که فلان کس چیزى نمىداند و چنین و چنان است با این هدف و انگیزه که خود را از او بهتر معرفى کند، به گفتن عیوب وى مىپردازد، ولى از این نکته غفلت دارد که این گونه برخورد علاوه بر اینکه نظر مردم را جلب نمىکند ممکن است عقیده آنها را نیز نسبت به او سست کند. این بیمارى (خودستایى و فخر فروشى) عامل بسیارى از گناهان کبیره مىتواند باشد که یکى از آنها غیبت است. از این رو قرآن کریم و ائمه معصومین -علیهم السلام- به شدت با آن برخورد کرده و آن را مورد نکوهش قرار دادهاند که به طور اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم:
خودستایى از نظر قرآن
قرآن کریم دستور مىدهد هیچگاه انسان نباید خود را تزکیه و از دیگران بدگویى کند، زیرا هیچ کس از درون دیگران با خبر نیست، آنجا که مىفرماید:
... فَلا تُزکُّوا أنْفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى (سوره نجم، آیه32) خودستایى نکنید چرا که او پرهیزکاران را بهتر مىشناسد.
و در جاى دیگر مىفرماید:
ألَمْ تَرَ إلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّى مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا (سوره نساء، آیه42) آیا ندیدى آنهایى را که خودستایى مىکنند؟ (این خودستاییها ارزش ندارد) بلکه خدا هر کس را که بخواهد مىستاید و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.
پس انسان باید از خودستایى و تزکیه نفس بپرهیزد و هیچگاه خود را از عیوب و نقایص پاک و منزّه نشمارد، که این، کار شیطان و شیوه متکبّران و نابخردان است.
خودستایى در روایات
در احادیث اسلامى نیز خودستایى به طور جدّى مذمّت شده است که به چند مورد اشاره مىکنیم.
حضرت على - علیه السّلام- متّقین را این گونه توصیف مىکند:
لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر، فهم لأنفسهم متّهمون، و من أعمالهم مشفقون، إذا زکّى أحد منهم خاف ممّا یقال له فیقول أنا أعلم بنفسى من غیرى، و ربّی أعلم بی منّی بنفسى. اللّهمّ لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعلنى أفضل ممّا یظنّون و اغفر لی ما لا یعلمون ... .
(پرهیزکاران) از اعمال خویش به اندک خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمىبینند. آنان خویشتن را متّهم مىسازند و از کردار خود بیمناکند (که مبادا مورد قبول خداوند نباشد). هرگاه یکى از آنها ستوده شود، از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگوید: من از دیگران نسبت به خود داناترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است. پروردگارا مرا بهتر از آنچه آنها گمان مىکنند قرار ده و گناهانى را که نمىدانند بیامرز...
و در ضمن نامهاى که به معاویه بن أبی سفیان نوشت مىفرماید:
و لولا ما نهى اللّه عنه من تزکیه المرء نفسه لذکر ذاکر فضائل جمّه تعرفها قلوب المؤمنین و لا تمجّها اذان السّامعین... .
... اگر نه این بود که خداوند نهى کرده است که انسان خویشتن را بستاید، فضایل فراوانى را (درباره خود) بر مىشمردم که قلوب مؤمنان با آن سابقه آشنایى دارد و گوش شنوندگان آن را بیگانه نمىشمارد...
و در جاى دیگر فرمود:
أقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. زشتترین سخن درست مدح و ثناى انسان نسبت به خویشتن است.
به هر حال، انسان نباید خود را از دیگران برتر بداند بلکه وظیفه دارد دیگران را از خود بهتر بداند .
آن گونه که حضرت على بن موسى الرضا - علیه السّلام- در ضمن حدیثى فرمود:
العاشره و ما العاشره قیل له ما هی قال علیه السّلام لا یرى أحدا إلا قال: هو خیر منّى و أتقى، إنّما النّاس رجلان: رجل خیر منه و أتقى و رجل شرّ منه و أدنى، فإذا لقى الّذى شرّ منه و أدنى قال لعلّ خیر هذا باطن و هو خیر له و خیرى ظاهر و هو شرّ لی و إذا راى الّذى هو خیر منه و أتقى تواضع له لیلحق به فإذا فعل ذلک فقد علا مجده و طاب خیره و حسن ذکره و ساد أهل زمانه.... (عقل هیچ مسلمانى کامل نمىشود مگر اینکه ده خصلت در او باشد) سپس فرمود: آیا مىدانید دهمین (خصلت) کدام است؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: هیچ کس را ننگرد مگر اینکه بگوید او از من پرهیزکارتر است. همانا مردم (دو دستهاند): گروهى که از او بهتر و پرهیزکارتر، و گروهى که از او بدتر و زبونترند.
پس، هرگاه کسى را ببیند که از او پستتر است بگوید شاید درونش بهتر باشد و آن بهتر بودن باطن براى او بهتر است و خوبى من ظاهر است و شاید این ظاهر خوب در واقع به ضرر من باشد، و هرگاه کسى را ببیند که بهتر و با تقواتر از او باشد در برابرش فروتنى کند تا به او برسد، و هنگامى که این گونه رفتار کند عزّت و احترامش بالا مىرود و نامش به نیکى برده مىشود.
خلاصه هرگز نباید انسان به بهانه تزکیه خویش (که خود این تزکیه نیز از نظر اسلام نکوهیده است) از دیگران بدگویى کند و ناگفته پیدا است کسانى که از طریق مباهات، دیگران را تحقیر مىکنند باید بدانند که ممکن است در اثر غیبت آنان عدّهاى به شخص غیبت شونده بد بین شوند. لکن غیبت کننده علاوه بر اینکه براى جلب رضایت مردم ارزش و فضیلت خود را نزد خدا از دست مىدهد در روز قیامت نیز مردم نمىتوانند او را از غضب الهى نجات دهند.
منابع: بحار الانوار، ج 45، ص 137.